سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانلود ، آموزش ، فول آلبوم، نرم افزار، مباحث شیعه وسنی،عکس وتصویر، با انواع خواندنی های جذاب ومطالب متفرقه دیگر

آمار
امروز 4
 دیروز 1
 کل  1164362
لینک دوستان
فرزانگان امیدوار
شقایقهای کالپوش
TOWER SIAH POOSH
کانون فرهنگی شهدا
****شهرستان بجنورد****
.: شهر عشق :.
بوی سیب
منطقه آزاد
انسان جاری
برادران شهید هاشمی
اواز قطره
محمد قدرتی MOHAMMAD GHODRATI
کلبه تنهایی
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
این نیز بگذرد ...
xXx عکسدونی xXx
نمی دونم بخدا موندم
آرمان
گرگ و میش
از فرش تا عرش
پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان
چاهورز اسپورت و دیدنیهای ان
*مظلومیت اهل البیت(علیهم السلام)*
.:؛ حقوق و حقوقدانان ؛:.
جیگر نامه
صدفم چشم به راهتم برگرد
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
همه رقم مفت!!!!!
قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی
مدیا ای آر
تسنیم
عشق نردبانی برای لمس رویا ها
شاخه شکسته
تنهایی من
حروفهای زیبای انگلیسی
عشق طلاست
موج سوم
فقط به عشق تو سمیرا من این دنیا را دوست دارم
عشق بی انتها
صفاسیتی
دکتر علی حاجی ستوده
پسران جوان
آموزش های لینوکس
آموزش های مایکروسافت
سیسکو
آموزش انتقال صدا و تصویر
آموزش ستاره شناسی
موبایل مجانی
دفاع مقدس
آموزش وبلاگ نویسی
آموزشی
مرکز دانلود مهندسی عمران
بهترین دانلود ها
دانلود بهترین فیلم های 2008
آموزش خیاطی
آموزش آشپزی
آموزش داستان نویسی
آموزش برق
آموزش رانندگی
آموزش آرایشگری
آموزش تعمیر موبایل
آموزش بازیگری
آموزش مکانیک خودرو
مجله اینترنتی خانواده گی
سایت کودک و نوجوان شبکه آموزش -آموزش نقاشی
آموزش قرآن
آموزش عربی
آموزش انگلیس
آموزش فرانسه
مجموعه آموزش چینی
آموزش در ورزش
آموزش شوهرداری
برنامه نود90
ایسنا ورزشی
پخش زنده فوتبال
اخبار دانشگاه ازاد - ازمون
دانشگاه خلیج فارس بوشهر
دانشگاه پیام نور بوشهر - همه واحد ها
دانشگاه پیام نور واحد بوشهر
انتخاب رشته پیام نور
نمرات پیام نور
مجازی و غیر مجازی
کتابهای پیام نور
بازارکار
ثبت نام کارت هوشمند سوخت - موتور سیکلت
رهگیری کارت هوشمند ماشین - پست
گاز سوز کردن ماشین
کارت سوخت گازوییل
بانک الکترونیک صادرات
همراه اول
ایرانسل
پخش زنده تلویزیون
سروش سیما
نظر سنجی صدا و سیما
تیتراژ تلویزی.ن
تیتراژ تلویزیون
اس ام اس
مجلس
شیخ انصاریان
شهید آوینی
مهدویت
سازمان شنجش
دیکشنری آنلاین
مقالات | خدمات مهندسی و صنایع برق ایران
بانک بان
مرکز عمران ایران
دانلود نرم افزار های حسابداری
استاندارهای حسابداری
وام
گروه مستند سراج
دایرکتوری وبلاگ های ایرانی
ورزش بانوان یا خیابانگردی
سامانه ارسال ایمیل تبلیغاتی
تک شاخ
طراح وب سایت
«چی شد چادری شدم؟»
سایت حمایه الشعب البحرینی
کشکول شیخ بهایی دفتردوم

ترجمه اشعار عربى
چون (ابوعمیثل ) را به نزد عبدالله بن طاهر اجازه ورود ندادند، سرود: در گاهى که ورود به آن را بدین سان کوچک مى بینم ، ترک مى گویم . اگرروزى براى اذن ورود به آن ، نردبانى نیابم ، براى ترک دیدار آن ، راهى مى جویم .
ترجمه اشعار عربى
دیگرى گفته است :
یاد خویش را از تو نومید ساختم و از تو منصرف شد. و نومیدى ، بهترین داروى آز است . تو نیک بدان و من نیز نیک مى دانم که پس از آن ، هیچگاه ، کسى را به فریب ، قانع نخواهم کرد. یاد تو را از دل و گوش و زبانم زدودم . حالا بگو چه مى خواهى ؟ اگر دلم به انصراف ، از یاد تو دور شود. دیگرى چیزى تو را به من نزدیک نمى کند، حتى اگر با من باشى .
باجى شاعر - نامش سلیمان - از دانشمندان اندلس بوده است ، که این شعر او را ابن خلکان در (وفیات الاعیان ) آورده است :
اگر به یقین بدانم که تمامى زندگیم به قدر ساعتى بیش نیست . چرا بدان بخل ورزم و در صلاح و طاعت ، آن را به کار نگیرم ؟
ترجمه اشعار عربى
دیگرى گفته است :
راه میانه را برگزین ! و از راه هاى شبهه ناک بازگرد! گوش خویش را از شنیدن زشت باز دار! همچنان که زبان خویش را از گفتن آن نگه مى دارى . زیرا که به هنگام شنیدن سخن زشت ، با گوینده آن شریک هستى . آگاه باش !
سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهى
از سخنان منسوب به امیرالمؤمنین (ع ): آن که روزش را جز به ایفاى حق و انجام واجب و به پاداشتن مسجد و حصول سپاس و بنیان خیر و کسب دانش بگذراند، تباهش کرده است .
سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهى
حسن بصرى ، به ملاقات امام على بن حسین - زین العابدین - رفت و امام (ع ) او را گفت : اى حسن ! پروردگارى را که به تو نیکى کرد، اطاعت کن ! و اگر او را اطاعت نکردى ، سرکش مباش ! و اگر عصیان کردى ، از روزى او مخور! و اگر عصیان ورزیدى ، و روزى او خوردى ، و در خانه اش نشستى ، پاسخى نیکو براى او آماده دار!
سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهى
از سید آدمیان (ص ): آن که خواهد که خداوند او را توفیق دهد، تا به کارهاى زشت دست نیازد، و نامه عمل او گشوده نشود، پس از هر نماز، خدا را به این دعا بخواند: پروردگارا! به آمرزگارى تو امیدوارترم تا به کار خویش و بخشایش تو از گناه من وسیع تر است . خداوندا! اگر شایسته بخشایش تو نیستم ، شایسته است که رحمت تو، مرا در حمایت خود گیرد. زیرا، بخشایش تو، همه هستى را در بر گرفته است . اى بخشنده ترین بخشندگان !
شعر فارسى
از مثنوى مولوى :

صبغة الله هست خم رنگ هو

پیس ها یکرنگ مى گردد در او

چون در آن خم افتد و گوییش : قم

گویدت : بى شک منم خم ، لاتلم

این منم خم ، خود اناالحق گفتن است

رنگ آتش دارد، اما آهن است

چون شود آهن زآتش سرخ رنگ

پس ، اناالنار است لافش بى درنگ

شد زطبع و رنگ آتش محتشم

گویدت : من آتشم ! من آتشم !

آتشم من ، گر ترا شک است و ظن

آزمون را دست خود برهم بزن !

آتشم من ، بر تو گر شد مشتبه

روى خود یک دم به روى من بنه !

آتشى چه ؟ آهنى چه ؟ لب ببند!

ریش تشبیه و مشبه را مخند!

اى برون از وهم و از تخیل من

خاک بر فرق من و تمثیل من

(مؤلف نوشته است ): در وقت شگفت انگیزى آن را نوشتم از مقام قرب حق بهره مند بودم و اى کاش ! که دوام داشت و سبب شفاى بیمار دلم بود.
سخن عارفان و پارسایان
چون جالینوس در گذشت ، در جیب او نامه اى یافتند که در آن نوشته اى بود: نادان ترین نادانان ، آن است که شکمش را به آن چه که یابد، پر کند. آن چه مى خورى ، به جسمت مى پیوندد و آن چه به صدقه مى دهى به روحت . و آن چه از پس مى گذارى ، از آن دیگریست . نیکوکار زنده است هر چند که به جهان دیگر برود و بدکار مرده ایست ، هر چند که به دنیا بماند قناعت حجاب بینوایى است . و شکیبایى کارها را سامان مى دهد# اندیشه درست ، کارهاى کوچک را بزرگ مى کند و براى فرزندان آدم چیزى را بهتر از توکل بر خدا ندیدم .
شرح حال مشاهیر، مردان و زنان بزرگوار
سقراط حکیم ، کم مى خورد و جامه خشن مى پوشید. یکى از فیلسوفان روزگارش به او نوشت : اعتقاد تو اینست که رحم آوردن بر هر ذیر وحى واجب است و تو خود، ذیروح هستى و به رها کردن غذاى کم و جامه خشن بر خویش ترحم نمى ورزى . و سقراط در پاسخ وى نوشت : مرا به پوشیدن جامه خشن سرزنش کرده اى و گاه ، انسان به زشت علاقه مى ورزد و زیبا را رها مى سازد و نیز به کمى غذا نکوهیده اى . اما، من ، چندان مى خورم ، که زنده بمانم و تو زندگى مى کنى ، تا بخورى .
پس فیلسوف به او نوشت : انگیزه کم خورى تو را دانستم . انگیزه کم گوئیت چیست ؟ و اگر در خوردن بر خود سخت مى گیرى ، چرا در گفتن امساک مى کنى ؟ و سقراط به پاسخ نوشت : آن چه را که ناگزیر از ترک آنى ، پرداختن به آن ، بیهوده است . و پروردگار، ترا دو گوش و یک زبان آفریده است ، تا دو برابر آن چه مى گویى ، بشنوى . و نه آن که بیش از آن چه مى شنوى ، بگویى .
ترجمه اشعار عربى
شاعرى گفته است :
از نیاز نفس خویش به پروردگار شکوه مى برم که باگذشت روزگار، همچنان باقیست .
سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهى
از (شیخ الطایفه ) در کتاب (تهذیب ) در اوایل کتاب (مکاسب ) به روایت حسن یا صحیح از (حسن بن محبوب ) از (جریر) نقل کرده است که از امام صادق (ع ) شنیدم که مى فرمود: از خدا بترسید و نفس ‍ خود را به پرهیزگارى بمیرانید و آن را با اطمینان به خدا تقویت کنید و با تکیه به بى نیازى حق ، از بردن نیاز خود به صاحبان قدرت ، بپرهیزید!
و بدان ! که آن کس که نزد صاحبان قدرت ، یا کسى که مخالف دین اوست ، به چشم داشت مال دنیا فروتنى کند، پروردگار، او را به ورطه در اندازد و بر او خشم گیرد، کار او به وى بازگذارد و اگر به چیزى از دنیا دست یابد، برکت از وى ببرد. و از دنیا وى ، آن چه در حج و آزادى بردگان و نیکوکارى صرف کند، بى پاداش ماند.
(مؤلف گوید): مى گویم که امام (ع ) راست فرمود. ما خود این آزمودیم و پیشینیان ما نیز آزمودند و به اتفاق کلمه رسیدیم که در چنان اموالى برکتى نیست و به زودى نابود مى شود. و آن ، امر ظاهر و محسوسى است که هر کس ، چیزى از آن اموال نفرین شده به دست آورده است ، به بى برکتى آن ، اعتراف دارد. از پروردگار بزرگ روزى حلال مى طلبیم که به ما ارزانى دارد! و دست ما را از آن اموال و نظایر آن ، باز دارد. او دعا را شنواست و با مهربانى ، به بندگان خود عنایت فرماید.
شعر فارسى
از ابوسعید ابوالخیر:

تیرى زکمانخانه ابروى توجست

دل ، پرتو وصل را خیالى بربست

خوش خوش ، زدلم گذشت و مى گفت به ناز

ما پهلوى چون تویى نخواهیم نشست

سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهى
از سفارش هاى رسول اکرم (ص ): به ابوذر که : - خدا از او خشنود باد! - بر عمرت بیش از مال خویش بخیل باش !: اى ابوذر! چیزى را که بهره اى از آن ندارى ، رها کن و بر آن چه که به تو مربوط نیست ، سخن مگوى ! همچنان که دارایى خویش را در خزانه محفوظ مى دارى ، زبان خویش ‍ نگه دار!
سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهى
از سخنان امیرالمومنین (ع ): آن که حریص بر مال دنیا را با بخیل به آن ، به هم درآمیخته است ، به دو پایه از پستى و فرومایگى در آمیخته است آن که به پنهانى ، متعهد دانش خویش نباشد، آن دانش به آشکارا آبرویش ‍ ببرد کسى که جز از خدا شرف بجوید، شرف ، او را هلاک سازد. آن که با درخواست از تو، آبروى خویش پاس ندارد، تو از رد خواهش او، آبروى خویش پاس دار! ثروت خویش جز در راه نیک به کار مگیر! و نیکوکارى خود جز در راه نیک مردان به کار مبر! آن چه که پاسخش تو را خوش نیاید، مگوى ! در هیچ محفلى با لجوج ستیزه مکن ! مباد که در بدى به تو تواناتر باشد، تا نیکى تو بر او!
حکایاتى کوتاه و خواندنى
یکى از دانشمندان بنى اسرائیل در دعاى خویش مى گفت : چه بسیار که ترا نافرمانى کردم و مرا عقوبت نکردى ! و پروردگار، به پیامبر آن روزگار وحى کرد که به بنده من بگو: چه بسیار تو را عقوبت کردم و ندانستى . آیا شیرینى راز و نیاز با خویش را از تو نستاندم ؟
سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهى
سفیان ثورى به محضر امام صادق (ص ) آمد و گفت : اى فرزند پیامبر(ص )! مرا بیاموز! از آن چه پروردگارت به تو آموخته است . امام (ع ) فرمود: چون رودروى گناه واقع شدى ، طلب بخشایش کن ! و چون نعمت خداوندى بر تو ظاهر شد، سپاس گوى ! و چون غم به تو روى آورد، لاحول و لا قوة الا بالله گوى ! سفیان بیرون آمده ، مى گفت : سه پند و چگونه پندى
سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهى
در حدیث ، از پیامبر (ص ) آمده است که : در شگفتم از کسى که به ترس ‍ بیمارى ، از غذا مى پرهیزد و چگونه از ترس دوزخ از گناه نمى پرهیزد؟!
سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر...
کسى از حکیمى پرسید: بدى دلخواه کدامست ؟ و او گفت : ثروتمندى .
سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر...
حکیمى گفت : شگفتى نادان از دانا بیشتر است تا شگفتى نادان از دانا.
حکیمى به هنگام مرگ ، به حسرت بود. او را گفتند: ترا چه مى شود؟ گفت : چه مى اندیشید؟
درباره کسى که سفرى طولانى و بى توشه در پیش دارد و بى همدمى در گور خواهد ماند، و به داورى عدل مى رود و حجتى ندارد.
شعر فارسى
از مجنون رومى (جلال الدین مولوى ):

هله ! نومید نباشى که ترا یار براند

گرت امروز براند، نه که فردات بخواند؟

در اگر بر تو ببندد، مرو! و صبر کن آنجا

که پس از صبر، ترا او به سر صدر نشاند

و گر او بر تو ببندد همه درها و گذرها

ره پنهان بگشاید، که کس آن راه نداند

نه که قصاب به خنجر چو سر میش ببرد

نهلد کشته خود را، کشد، آنگاه کشاند؟

چو دم میش نماند، ز دم خود کندش پر

تو ببین ! کاین دم سبحان به کجاهات رساند؟!

به مثل گفته ام این را واگر نه کرم او

نکشد هیچ کسى را وز کشتن برهاند

هله خاموش ! که شمس الحق تبریز، ازین مى

همگان را بچشاند! بچشاند! بچشاند!

از سعدى :

هر سو دود آن کش ز در خویش براند

وان را که بخواند، ز در خویش نراند

ترجمه اشعار عربى
شاعرى گفت :
روزى یى که در جستجوى آنى ، همچون سایه ایست ، که با تو مى آید. چون او را دنبال کنى ، از تو مى گریزد و چون از پیش او بگریزى ، به دنبال تو مى آید.
حکایاتى کوتاه و خواندنى
عبدالله بن مبارک بر مردى گذشت که میان زباله دانى و مقبره اى ایستاده بود. او را گفت : میان دو گنج از گنجهاى دنیا ایستاده اى . گنج اموال ، و گنج مردان .
شعر فارسى
از ناصر خسرو (394 - 481 ه‍):

ناصر خسرو به راهى مى گذشت

مست و لایعقل ، نه چون میخوارگان

دید قبرستان و مبرز روبرو

بانگ برزد، گفت کاى نظارگان !

نعمت دنیا و نعمت خواره بین

اینش نعمت ! اینش نعمت خوارگان !

سخن عارفان و پارسایان
ربیع بن خیثم گفته است : اگر بوى گناهان به مشام مى رسید، کسى نزد دیگرى نمى نشست .
ابوحازم گفته است : از مردمى در شگفتم که براى دنیایى مى کوشند، که هر روز گامى از آن ، دور مى شوند و براى دنیایى نمى کوشند، که هر روز گامى به آن نزدیک مى شوند.
حکایات تاریخى ، پادشاهان
هارون الرشید فضیل عیاض را گفت : چه بسیار زهد مى ورزى ! و فضیل گفت : زهد تو از من بیش است . چه ، من ، در این دنیاى ناپایدار مى پرهیزم و تو در دنیاى پایدار آخرت .
سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر...
حکیمى گفت : چیزى پربهاتر از زندگى نیست . و زیانى بالاتر از آن نیست که آن را جز در جهت زندگى جاوید به کار برند.
حکایات تاریخى ، پادشاهان
از (وفیات الاعیان )
(عمروبن عبید) روزى بر منصور وارد شد - و آن دو، پیش از خلافت منصور، دوستى داشتند. - منصور او را گرامى داشت و به خود نزدیک کرد و به او گفت : مرا پند ده ! و عمرو او را پندهایى داد، و از آنهاست که گفت : این خلافت که امروز در اختیار تست ، اگر به دست پیشینیان مى ماند، به تو نمى رسید. پس ، از آن شبى بترس ! که پس از آن ، دیگرى شبى نیست . چون قصد رفتن کرد، منصور گفت : دستور دادیم تا ترا ده هزار درهم دهند. عمرو گفت : بدان نیازى ندارم . منصور گفت : بخدا که بستان ! و او گفت : بخدا که نستانم . و (مهدى ) - فرزند منصور - حاضر بود. و گفت : خلیفه سوگند مى خورد و تو سوگند مى خورى . عمرو به منصور باز نگریست و گفت : این جوان کیست ؟ گفت : (مهدى ) فرزند و جانشینم . عمرو گفت : لباس نیکان بر او پوشانده و نامى شایسته بر او نهاده اى . اما شغلى بهر او تدارک دیده اى که هر چه بیشتر سود دهد، بیشتر دل مشغولى آرد. سپس عمرو به مهدى نگریست و گفت : اى برادرزاه . چون پدرت سوگند خورد، عمویت را به سوگند خوردن واداشت . زیرا، پدرت را توانایى پرداخت کفاره ، بیش از عموست . پس منصور او را گفت : نیازى دارى ؟ گفت : بنزدت نیایم ، تا به دنبالم نفرستى . منصور گفت : زین پس دیدارى نخواهد بود؟ عمرو گفت : خواست من اینست . و رفت . منصور از پى او نگریست و گفت : همه آرام مى روید، و شکارى مى جویید. جز عمروبن عبید.
عمرو به سال 144 آنگاه که از مکه باز مى گشت در جایى به نام (مران ) در گذشت و منصور در سوگ او سرود.
اى گورى که در سرزمین (مران ) جاى دارى ، درود بر تو! گورى که مؤمنى را در بر گرفته است که یکتایى خدا را ایمان داشته و با قرآن ماءنوس ‍ بوده . اگر روزگارى انسان نیکوکارى را باقى مى گذاشت ، بیقین عمرو- اباعثمان - را براى ما گذاشته بود.
ابن خلکان گفته است : منصور، نخستین خلیفه اى بوده است که در سوگ دوستش مرثیه سروده . و (مران ) بفتح میم و تشدید راء- جایى ست بین مکه و بصره -.
ترجمه اشعار عربى
خداش خیر دهاد! چه نیکو سروده است :
از زمانه خویش ، گله مند نیستم . که این ، ستم به اوست . بل ، از مردم روزگار خویش گله دارم آنها گرگ هایى هستند، که جامه پوشیده اند. به هیچیک از آنان ایمان مدار! مراگنج صبرى بود، که در باختم و در مداراى با آنان به فنا رفت .
شعر فارسى
از شیخ روز بهان صوفى :

اى ترابا هر دلى رازى دگر!

هر گدا را با درت ، آزى دگر

صد هزاران پرده دارد عشق دوست

مى کند هر پرده آوازى دگر

بیا! تا دست ازین عالم بداریم

بیا! تا پاى دل از گل برآریم

بیا! تا بردبارى پیشه سازیم

بیا! تا تخم نیکویى بکاریم .

بیا! تا در غم دورى از آن در

چو ابر نو بهاران خون بباریم

بیا! تا همچو مردان در ره دوست

سراندازى کنیم و سر نخاریم

ترجمه اشعار عربى
سروده علامه مولانا قطب الدین شیرازى :
پس از پیامبر، بهترین بندگان خدا، کسى ست که دخترش در خانه او بوده است . و او همان کسى ست که در تاریکى شب ، روغن چراغش ، مایه روشنى هدایت بود.
سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر...
حکیمى فرزندانش را گفت : با هیچ کس دشمنى مورزید! حتى اگر گمان کنید که به شما زیانى نرساند و از دوستى کسى نپرهیزید حتى اگر گمان کنید که به شما سودى نرساند، که شما نمى دانید که چه وقت باید از دشمنى دشمن هراسید، و چه هنگام باید به دوستى دوستى امید داشت .
سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر...
مهلب را پرسیدند: دور اندیشى چیست ؟ گفت : اندوه خوردن تا به فرصت مناسب رسیدن .
و گفته اند: تا پوشیده اى آشکار نشود، گمان ها بر وى فراهم نیایند.
عارفان ، مشایخ صوفیه و پیران طریقت
چون (حلاج ) را براى کشتن آوردند، نخست دست راستش بریدند، پس دست چپ . و سپس پایش . حلاج ترسید که از رفتن خون ، رویش به زردى گراید. آنگاه دست بریده به چهره نزدیک کرد و خون بر آن پاشید تا زردى آن پنهان دارد. آنگاه خواند:
خویشتن را به بیمارى ها تسلیم نداشتم ، مگر این که مى دانستم که وصل ، مرا حیات دوباره مى بخشد. جان عاشق از آن روشکیباست ، که آن که او را به درد مبتلا داشته است ، درمان کند.
و چون آویختندش . گفت : اى یاور ناتوانان ! مرا در ناتوانیم دریاب ! و چنین خواند:
مرا چیست ؟ جفا نکرده ، بر من جفا مى رانند، و نشانه هاى هجران ، پنهان نمى ماند. ترا مى بینم که مرا در هم مى آمیزى و مى نوشى . و پیمان تو این بود، که مرا نیامیخته بنوشى .
و چون مرگ به او روى آورد، چنین گفت :
لبیک ! اى آگاه به راز و زمزمه من . لبیک ! لبیک ! اى مقصد و مقصود من ! ترا خواندم . بل ، تو مرا به خویش خواندى . آیا من تو را مناجات کردم . یا تو مرا؟ عشق به مولایم ، مرا به ناتوانى و بیمارى کشانده است . و چگونه از مولاى خویش به مولایم شکایت برم ؟ از روحم واى بر روحم ! و افسوس ‍ که من ، خود، اصل غوغایم .
حکایات تاریخى ، پادشاهان
عمربن عبدالعزیز را گفتند: آغاز توبه تو چه بود؟ گفت : قصد کردم تا غلامى را بزنم و او مرا گفت : اى عمر! از شبى اندیشه کن ! که فردایش روز قیامت است .
حکایات تاریخى ، پادشاهان
از کتاب (المستظهرى ) تالیف غزالى :
عبدالله بن ابراهیم بن عبدالله خراسانى ، حکایت کرد که : سالى که هارون الرشید به حج رفته بود، من نیز با پدرم به حج بودیم . و بناگاه ، هارون را دیدم که برهنه سر و برهنه پا، دست ها بر آسمان برده ، بر ریگهاى سوزان ایستاده ، مى لرزد و مى گرید و مى گوید: پروردگارا! تو، تویى ! و من ، منم ! منم با گناهان بسیار. و تویى با بخشایش بسیار. مرا ببخش !
و من ، به پدرم گفتم : جبار زمین را ببین ! که چگونه در پیشگاه جبار آسمان به تضرع آمده است ؟!
و نیز از اوست : مردى (ابوذر) را دشنام گفت . و ابوذر او را گفت : اى فلان ! میان من و تو بهشت گردنه ایست که اگر از آن بگذرم ، به سخن تو اعتنایى ندارم و اگر نتوانم گذشت ، (مستوجب این و بیش از اینم !)
فرازهایى از کتب آسمانى
از کتاب (قرب الاسناد): از امام صادق (ع ) روایت شده است که چون فاطمه (س ) به خانه على رفت ، بسترشان پوست گوسفندى بود، که وارونه مى کردند، و بر آن مى خوابیدند و بالششان پوستى بود، که درون آن را به لیف خرما آگنده بودند و کابین فاطمه ، زرهى آهنین بود.
و در کتاب مزبور، از (على ) - که دورد خدا بر او باد! - نقل شده است که در تفسیر آیه (یخرج منها اللؤ لوء و المرجان ) گفت : از آب آسمان ، و از آب دریا. چون قطره بارانى فرو افتد، صدها دهان مى گشایند و از آب باران در آن مى افتد و مروارید پدید مى آید. مروارید کوچک ، از قطره کوچک باران و مروارید بزرگ از قطره بزرگ باران .
حکایات تاریخى ، پادشاهان
متن نامه (یقوب ) به (یوسف )، پس از آن که برادر کوچکش را به اتهام دزدى باز داشته بود، به نقل از (کشاف ): از یعقوب - اسرائیل بن اسحاق ذبیح الله بن ابراهیم خلیل الله - به عزیز مصر: اما بعد، ما، دودمانى هستیم که به بلاها آزموده شده ایم پدر بزرگم را دست و پاى بستند و به آتش افکندند، تا بسوزد که پروردگار او را رهایى داد، و آتش بر او سرد شد. و پدرم را کارد بر گردن نهادند تا بکشند که خدا او را فدیه داد. و اما، من . فرزندى داشتم که گرامى ترین فرزندم بود. و برادرانش او را با خویش به صحرا بردند و پیراهن آغشته به خونى را برایم آوردند و گفتند که او را گرگ خورده است . که از گریستن ، بینایى از چشمم رفت . و فرزند دیگرى داشتم ، که برادر مادرى آن پسر بود. که بدو آرامش داشتم . برادرانش او را نیز بردند و باز گشتند و گفتند که دزدى کرده است و تو او را بدان سبب به زندان کرده اى . من ، فرزند دودمانى هستم که دزدى نمى کنیم و دزد و دزد به دنیا نمى آییم . اگر او را باز دهى ، باز داده اى ، و گرنه ترا نفرینى کنم که هفت پشتت را فرا گیرد. والسلام .
در کشاف آمده است که : چون یوسف نامه خواند، بى اختیار شد و گریست و در پاسخ نوشت : شکیبا باش ! چنان که بودند، تا پیروز شوى ، چنان که شدند.
سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر...
از یکى از بزرگان :
پروردگار، چیزى نیکوتر از خرد و ادب به مرد نبخشیده است . این دو، جمال مردانه که اگر آن ها را از دست بدهد، زیباترین چیز زندگى را از دست داده است .
سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهى
امیرالمؤمنین (ع ) شنید که مردى در موردى سخن مى گوید که به وى مربوط نیست . او را گفت : اى فلان ! (بدین سان ) به فرشتگان نامه عملت املا مى کنى ، تا به خدایت برسانند.
سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر...
از سخنان افلاطون : اگر خواهى که زندگیت به شادکامى گذرد، به این خرسند باش ! که مردم ، ترا دیوانه بخوانند، به جاى آن که عاقل بنامند.
شرح حال مشاهیر، مردان و زنان بزرگوار
ابوالفتح محمد شهرستانى صاحب کتاب (ملل و نحل ) منسوب به (شهرستان ) - به فتح شین - است . یافعى در تاریخ خویش گفته است (شهرستان ) نام سه شهر است . یکى در خراسان - میان نیشابور و خوارزم و دومى ، روستایى است در ناحیه نیشابور و سومى ، شهرى است به فاصله یک میلى اسفهان . و ابوالفتح ، منسوب به (شهرستان ) نخستین است .
از آنها که (شهرستانى ) در کتاب ملل و نحل خود، در ذکر اختلاف فرقه ها سروده است :
در همه آثار گذشتگان سیر کردم و چشم خویش در آن نشانه ها نگران داشتم . هر که را دیدم دست حیرت بر چانه داشت یا دندان ندامت به هم مى فشرد.
به روایت یافعى ، شهرستانى ، در سال 547 در گذشته است . شهرستانى ، پس از شمارش هفت تن از فیلسوفانى که آن ها را ستون حکمت نامیده است و آخرینشان افلاطون است . گوید: حکیمى که در روزگار آنان مى زیسته و با آنان تضاد اندیشه داشته است ، ارسطوست .
شرح حال مشاهیر، مردان و زنان بزرگوار
ارسطو: ارسطو، پیشواى مشهور و معلم اول و حکیم مطلق است که در نخستین سال از پادشاهى اردشیر متولد شد و چون به هفده سالگى رسید، پدرش او را براى آموختن دانش ، به افلاطون سپرد. و او، بیست و چند سالى نزد استاد پایید و او را از این روى (معلم اول ) گفته اند، که واضع منطق است . و آن را از (قوه ) به (فعل ) آورد. و از این حیث ، کار او، شبیه به کار واضعان (نحو) و (عروض ) است . زیرا نسبت (منطق ) با(معانى )، همچون نسبت (نحو) است به (سخن ) و (عروض ) به (شعر). سپس گفت : کتاب هاى ارسطو در طبیعیات و الهیات و اخلاق معروف است و شرح هاى بسیارى بر آن ها نوشته اند. و ما، در توضیح شیوه او، (شرح تامسطیوس ) را که پیشرو متاخران است و رئیس آنان (بو على سینا) برگزیده است ، انتخاب کرده ایم . و آن چه را که به نقل متاخران ، در مقالات وى ، از این گونه مسائل آمده است و ایشان با آن مخالف بوده اند و در آن ها از روى تقلید کرده اند، حل کرده ایم . سپس ، با اجمال ، نظریات او را در مسائل طبیعى و الهى ، در بحث طولانى ذکر کرده است و در پایان ، گفته است که : این ها، نکته هاى بود که از جاى جاى گفتار ارسطو، که بیشترینه آن از (شرح تامسطیوس ) است برگزیده ایم .
شیخ بو على سینا نسبت به ارسطو تعصب مى ورزیده و مسلک او را تاءیید مى کرده است و از حکما، جز به وى اعتقاد نداشته .
فرازهایى از کتب آسمانى
در تفسیر (قاضى ) و دیگران آمده است که نخستین کسى که در هیات و نجوم و حساب ، سخن گفت (ادریس ) بود که - بر پیامبر ما او درود باد! - در (ملل و نحل ) در ذکر صابئیان آمده است که (هرمس ) همان (ادریس ) است . در اوایل (شرح حکمت الاشراق ) تصریح کرده است که (هرمس ) ادریس است و (ماتنه ) تصریح کرده است ، که او از استادان ارسطو است .
سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهى
حارث همدانى از امیرالمؤمنین (ع ) روایت کرد که پیامبر(ص ) گفت : اى على ! هر بنده اى را ظاهرى و باطنى ست . آن کس که باطن خویش نیک سازد، پروردگار، ظاهر او به صلاح آورد و آن که باطن خویش به فساد کشد، خداوند، ظاهرش تباه کند. و نیز هرکس را در آسمان ، آوازه ایست . که اگر آن را نیک سازد، خداوند، آوازه او در زمین نیک سازد. و پرسیده شد که : (آوازه ) چیست ؟ فرمود: ذکر.
حکایاتى کوتاه و خواندنى
ابوبکر راشدى ، محمد توسى را به خواب دید که گفت : به ابوسعد صفار مؤ دب بگو: بر آن بودیم که از عشق باز نگردیم . به جان دوستى سوگند! که بازگشتید و ما نگشتیم . گفت چون بیدار شدم ، به نزد ابوسعد رفتم و به او گفتم . گفت : هر جمعه به زیارتش مى رفتم و این جمعه نرفتم .
بسم الله الرحمن الرحیم
فرازهایى از کتب آسمانى
حدیثى چند از (صحیح بخارى ):
مناقب فاطمه (ع ): ابوالولید حکایت کرد از ابن عیینه و او از عمروبن دینار و او از ابن ابى ملیکه و او از مسوربن مخرمه که پیامبر (ص ) فرمود: فاطمه پاره تن من است و کسى که او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است .
معارف اسلامى
فرض خمس : حکایت کرد عبدالعزیز بن عبدالله از ابراهیم بن سعد و او از صالح و او از ابن شهاب که گفت : عروة بن زبیر، مرا آگاهى داد که (عایشه ) - ام المومنین - گفت که پس از وفات پیغمبر، فاطمه دختر او از ابوبکر خواست ، تا سهم میراث او را از آنچه پیغمبر از (فى ) باز نهاده است . بدهد. و ابوبکر به او گفت : پیامبر (ص ) فرموده است که ما پیامبران میراث به جاى نمى نهیم . و آن چه از ما بماند، صدقه است . پس ‍ فاطمه - دختر پیامبر (ص ) - خشمگین شد و از پیش ابوبکر رفت . و تا زمان وفات خویش دورى کرد. و پس از مرگ پیامبر، تنها شش ماه زیست . و فاطمه (ع ) از ابوبکر بهره خویش را از خیبر و فدک و صدقه مدینه که پیامبر به جا نهاده بود، مى خواست . و ابوبکر از آن ، خوددارى مى کرد. و گفت من ، آن چه را که پیامبر بدان عمل مى کرده است ، رها نمى کنم و از آن بیم دارم که اگر چیزى از امر او را رها کنم ، از راه راست میل کرده باشم اما صدقه او در مدینه را عمر به على و عباس پرداخت و اما عمر نیز از دادن خیبر و فدک خوددارى کرد و گفت : این دو، صدقه رسول خداست و اختیار آن ، به عهده فرمانرواى وقت است .
حکایات تاریخى ، پادشاهان
در (احیاء) آمده است که حجّاج به هنگام مرگ گفت : پروردگار! مرا ببخشاى ! گر چه گویند که مرا نخواهى بخشید. عمر بن عبدالعزیز، از این که چنین گفته بود شگفتى کرده و در غبطه بود. و چون حکایت حجاج به حسن بصرى گفتند. گفت : چنین گفته است ؟ گفتند: آرى . گفت : کاش گفته باشد!
نکته هاى پندآموز، امثال و حکم
حکیمى گفته است : مرگ همچون تیرى است که به سوى تو مى آید و عمر تو به اندازه طول مسیر آنست .
عجائب و طرائف ، آداب و رسوم اقوام و ملل و...
از ملل و نحل در ذکر حکیمان هند، اندیشمندان و دانشمندان هیاءت و نجوم .
هندیان ، روشى دارند که شیوه منجمان رومى و ایرانى متفاوت است و آن ، چنین است که با توجه به ثوابت ، حکم مى کنند، نه سیارات . و احکام را به خصایص ستارگان مربوط مى دانند، نه طبایع آن ها. و ستاره زحل را به سبب ارتفاع و بزرگى جرمش (سعد اکبر) به شمار مى آورند. و به نظر آن ها، این ستاره است که نیکبختى هاى خالى از شومى عطا مى کند. و اما رومیان و ایرانیان به حسب طبایع ستارگان حکم مى کنند و هندیان بر حسب خواص آن ها. طب هندیان نیز چنین است که آن ها، خواص داروها را معتبر مى دانند، بى توجه به طبیعت آن ها.
اندیشمندان هندى نیز (اندیشه ) را مهم مى دانند و مى گویند که آن ، میان محسوس و معقول جاى دارد. و صور محسوسات به آن باز مى گردند و حقایق معقولات نیز. و از این رو است که مى کوشند، تا با تمرین هاى بدنى ، اندیشه را از محسوسات باز دارند. تا به جایى که تفکر، از این جهان باز داشته شود و جهان دیگر بر وى متجلى گردد. در این صورت ، چه بسا که از پنهانى ها خبر دهد، یا به جلوگیرى از ریزش باران قادر شود، یااندیشه بر یک انسان گماشته شود و او را بکشد. هیچیک از این ها دور از ذهن به نظر نمى رسد. چه ، ذهن ، اثر شگفت انگیزى در دگرگونى اجسام و تصرف در ارواح دارد. مثلا: خواب دیدن ، نوعى تصرف وهم در جسم نیست ؟ یا (چشم زدن )، تصرف وهم در شخص نیست ؟ آیا مردى که بر دیوارى بلند راه مى رود و یکباره فرو مى افتد، فاصله گام هایش در بالاى دیوار به انداره فاصله گام هایش بر زمین نیست ؟
نیروى پندار اگر مجرد شود، بى تردید موجب کارهایى شگرف مى شود. و بدین سبب ، برخى از هندیان ، روزهایى چند چشم فرو مى بندند، تا اندیشه و پندار خویش را از عالم محسوس باز دارند. حال ، اگر، پندار مجردى با پندار مجرد دیگرى برخورد کند، در عمل ، به کمک یکدیگر مى آیند. بویژه آن که متفق باشند. از این رو است که اگر مشکلى بر آنان روى نهد، چهل مرد هندوى پاک نیت و یک راى مى نشینند و اراده مى کنند تا مشکل آنان گشوده شود و بلاى سخت از آنان دفع گردد.
از آنان ، گروهى هستند که ایشان را (بکریسته ) نامند. یعنى : کسانى که آهن به خود بندند و رسم آنان ، اینست که سر و ریش را مى تراشند و بدن را جز شرمگاه عریان مى گذارند و از کمر تا سینه شان را با آهن مى بندند تا شکم هاشان از فراوانى دانش و شدت توهم و غلبه تفکر ندرد. و چه بسا که در آهن ، خاصیتى شناخته اند، که با پندار مناسبت دارد. و گرنه ، چگونه از شکافتن شکم پیش گیرى کند؟ و وفور دانش چگونه موجب آن خواهد شد؟
عارفان ، مشایخ صوفیه و پیران طریقت
در تاریخ یافعى آمده است که : علماى بغداد، بر قتل (حسین منصور حلاج ) اتفاق کردند و فتوى نوشتند و او مى گفت : زنهار! از خون من بپرهیزید! و در همه مدتى که فتواها مى نوشتند، همین مى گفت . سرانجام ، او را به زندان بردند و خلیفه (المقتدر) فرمان داد، تا او را به رئیس ‍ شهربانان سپردند، تا هزار تازیانه اش زنند و اگر نمیرد، او را هزار تازیانه دیگر زنند.
سپس گردنش بزنند. آنگاه ، وزیر، او را به شهربانان سپرد و گفت : اگر نمرد، دست ها و پاها و سرش ببرند و پیکرش بسوزانند و گفت : از نیرنگش بپرهیز! آنگاه ، او را به دروازه (باب طاق ) بردند، بند بر نهاده و مردم بسیار بر او گرد آمده بودند. هزار تازیانه اش بزدند و آهى نکرد.
پس دست ها و پاها و سرش بریدند و پیکرش بسوختند و سرش به پل آویختند و آن ، به سال 309 بود.
سخن پیامبر اکرم (ص ) و ائمه اطهار (ع )، پیامبران الهى
در حدیث آمده است که : اگر دنیا به کسى رو کند، خوبى هاى دیگران را هم به او مى افزاید و اگر از او روى بگرداند، خوبى هاى خود او را هم از وى سلب مى کند.
سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر...
حکیمى فرزند خویش را سفارش کرد که : بگذار تا خرد تو پایین تر از دینت باشد و گفتارت کمتر از رفتارت و جامه ات کم ارزش تر از توانائیت .
لطیفه ها، سخنان نغز و شیرین
دانش طلسمات : دانشى ست که درباره چگونگى آمیزش نیروهاى عالى فعال با نیروهاى پست منفعل بحث مى کند. تا از این آمیزش ، امر غریبى در عالم هستى به وجود آید.
در معنى طلسم اختلاف است . و سه مورد آن ، مشهور است :
1 - (طل ) به معنى (اثر) است . بنابراین ، (طلسم ) یعنى : (اثر اسم )
2 - (طلسم ) کلمه اى یونانى است به معنى (گرهى که گشوده نمى شود)
3 - کنایه از (مقلوب ) است که (مسلط) باشد. یعنى کسى که از این فن کاملا بر خوردار باشد، بر دیگران مسلط خواهد شد.
عارفان ، مشایخ صوفیه و پیران طریقت
روایت شده است که : (حلاج ) در بغداد فریاد مى کشید و مى گفت : مرا از خدا به فریاد رسید! مبادا مرا با نفسم رها کند! با بدان خو گیرم . یا مرا از نفسم باز ستاند که طاقت نمى آرم . گویند: انگیزه قتل او، همین بود.
از اشعار اوست :
جان مرا عشق هاى پراکنده اى بود، و چون چشمم به جمال تو افتاد، همه را از یاد بردم . این بود که دیگران به من حسد ورزید و چون تو مولاى من شدى ، من مولاى همگان شدم . دین و دنیا را به مردم واگذاشتم و به یاد تو پرداختم . اى دین و دنیاى من .
معارف اسلامى
از کتاب (محاسن ) چون در مداین آتش سوزى شد، سلمان شمشیر و قرآنش بر گرفت و از خانه بیرون رفت و گفت : سبکباران بدین سان نجات یابند.
شعر فارسى
از امیر خسرو:

بر خاک من رسید پس از مرگ ! و هر گیاه

کان را نه بوى او بود، از بیخ برکنید!

شعر فارسى
از نشناس :

ز وصل شاد نیم ، و زجفا ملال ندارم

چنان ربوده عشقم که هیچ حال ندارم

سخن حکیمان و دانشمندان ، مشاهیر...
ابن عباس گفت : کسى که خدا سه روز دنیا را بر او زندان کند و خشنود باشد، به بهشت رود.
سخنان مؤلف کتاب (نثر و نظم )
از مؤلف :

گذشت عمر و تو فکر نحو و صرف و معانى

بهائى ! از تو بدین نحو، صرف عمر، بدیعست !

حکایات پیامبران الهى
منصور عباسى به امام صادق (ع ) نوشت : چرا چون دیگران نزد ما نیایى ؟. و امام (ع ) در پاسخش نوشت : از دنیاوى چیزى نداریم که از تو بر آن بیمناک باشیم . و تو نیز بهره اى از آخرت ندارى که بدان امید داریم . تو را سعادتى نیست ، تا بدان تهنیت گوئیم و مصیبتى نیست که تعزیت گوییم . منصور به او نوشت : با ما بنشین ! تا پند گویى . و امام (ع ) نوشت : آن که دنیا خواهد، تو را پند نگوید و آن که آخرت خواهد، با تو ننشیند.
سخنان مؤلف کتاب (نثر و نظم )
از مؤلف ، که در جواب صدارت پناه گفته است :

روى تو، گل تازه و خط، سبزه نو خیز

نشکفته گلى همچون تو درگلشن تبریز

شد هوش دلم ، غارت آن غمزه خونریز

این بود مرا فایده از دیدن تبریز

اى دل ! تو درین ورطه مزن لاف صبورى

وى عقل ! تو هم بر سر این واقهه بگریز!

فرخنده شبى بود، که آن خسرو خوبان

افسوس کنان ، لب به تبسم شکرآمیز

از راه وفا بر سر بالین من آمد

وز روى کرم گفت که : اى دل شده برخیز!

از دیده خونبار، نثار قدم او

کردم گهر اشک ، من مفلس بى چیز

چون رفت ، دل گمشده ام ، گفت : بهائى !

خوش باش ! که من رفتم و جان گفت که : من نیز

دگر از درد تنهایى ، به جانم یار مى باید

دگر تلخست کامم ، شربت دیدار مى باید

زجام عشق او مستم ، دگر پندم مده ناصح !

نصیحت گوش کردن را دل هشیار مى باید

مرا امید بهبودى نمانده ، اى خوش آن روزى !

که مى گفتم علاج این دل بیمار مى باید

بهائى بارها ورزید عشق ، اما جنونش را

نمى بایست زنجیرى ، ولى این بار مى باید

لطیفه ها، سخنان نغز و شیرین
ادیبى ، از وزیرى شترى خواست . و او برایش فرستاد. اما، شترى ضعیف و نحیف . و ادیب به او نوشت : شتر را دیدم که در روزگاران دور به دنیا آمده است ، و گویا از پرورش یافتگان قوم عاد است . روزگاران را پشت سر گذارده است و به گمانم ، از آن جفت هایى است که در کشتى نوح گذاشته شد تا به وسیله آن ، نسل شتر باقى بماند.
شتریست زار و زبون و خشک و لاغر که خردمند، از طول عمر او به شگفتى مى ماند و حرکت از وى شرمنده است . زیرا، استخوانى چند است که در میان پوست و پشمى در آمده است که اگر آن را پیش درنده اى اندازند، از خوردنش خوددارى کند و اگر نزد گرگ اندازند، از دریدنش ‍ اکراه دارد.
روزگاریست که از علف خوردن افتاده است و از چراگاه روى برتافته . علف را به خواب مى بیند و جو را در عالم خیال مى شناسد.
اینک ! به حیرتم که آیا آن را نگاهش دارم ؟ که رنج روزگار کشد، یا بکشمش که کمک خرجم باشد. باز، مایلم که بماند، زیرا، علاقه بسیارى به ثمر و ذخیره آینده دارم . اما، نه سببى براى کشتنش دارم و نه فایده اى در نگه داشتنش . زیرا، ماده نیست ، تا بزاید و جوان هم نیست که تولید مثل کند. و نه سالم است که چرا کند و باقى بماند.
باز، منصرف شده ، گفتم : آن را بکشم و براى زن و فرزندم خوراک تهیه کنم . قورمه کنم . اما همین که آتش افروختم و کارد تیز شد و قصاب آستین بالا زد، شتر گفت : اگر مرا پر گوشت پنداشته اى ، دوباره خوب نگاه کن !
و گفت : در کشتن من چه فایده ؟ جز نفسى ضعیف از من باقى نمانده است . و جز چشمانى که مردمکش به یک جا ثابت است . من گوشتى ندارم که در خور خوردن باشد. چون ، روزگار گوشتم را خورده است و پوستى ندارم که شایسته دباغى باشد. زیرا، گذشت روزگاران ، پوستم را دریده است و پشمى در خور رشتن ندارم . زیرا حوادث ، کرکم را کنده است . اگر مرا براى سوختن بخواهى ، جز کف پشکلى باقى نمى ماند و حرارت آتشم به پخته کردن گوشتم وفا نمى کند. دیدم ، راست مى گوید و در مشورت ، هیچ نکته اى را فرونگذاشته است و ندانستم که کدام یک از کارهایش بیشتر مورد شگفتى منست ؟ رفتارى که روزگار با او کرده ، یا صبر او بر بلا و سختى ؟ یا قدرتى که تو در نگهدارى او به خرج داده اى و او را بدین حال باقى گذاشته اى و یا ارزشى که براى دوستت قائل شده و به او چنین هدیه بى ارزشى داده اى . بویژه که گویى آن شتر، سر از گور برداشته و یا شترى است که به هنگام نفخ صور، دوباره زنده شده است .
دفتر دوم

نکته هاى علمى ، ادبى ... مطالبى از علوم و فنون مختلف
گفته مى شود، که جمع قرآن را نباید (تصنیف ) خواند. زیرا، تصنیف : آنست که مصنف ، آن را فرا آورده باشد. پاسخ اینست که : اگر جمع قرآن (تصنیف ) نیست جمع حدیث نیز (تصنیف ) نیست . در حالى که کاربرد کلمه (تصنیف ) در مورد جمع حدیث رواج دارد.
معارف اسلامى
از خطبه روز غدیر: و بدانید! که این روز، روزى ست که پروردگار آن را گرامى داشته و پایگاه آن را بزرگ دانسته . و آن را در (کتاب عزیزى ) بیان کرده است . که فرمود: (در این روز، دین شما را کمال بخشیدم و نعمت خویش را بر شما تمام کردم ، و دین اسلام برایتان پسندیدم ) امروز، روز کامل کردن دین است . روز تمام کردن نعمت بر جهانیان است . روز آشکار شدن حق و یقین است . روزخوار ساختن دشمنان و دورویان است . امروز، روز غدیر است . روز اظهار حقیقت در دل نهفته است . روز بالا رفتن پردهاست . روز آشکار شدن رازهاست . روز ارشاد بندگان است . روز اقرار حسودان است . روز سرور اوصیاست . روز فرشتگان آسمانست . روز خبر بزرگ است . روز راه راست است . روز کشف و بیان است . روز دلیل و برهانست . روز (کلام روشن معتبر) است . روزیست که دشمنان گویند: آفرین بر تو یا على ! امروز، (روز این کلام است که ): (آنکه من مولایش بودم ، اینک ! على مولاى اوست .) امروز (روز این سخن است که ): (پروردگارا دوستدار او را دوست بدار و با دشمنش ‍ دشمنى کن !) امروز، روز روشنگرى است . امروز، روز زبان آورى ست . روز پیمان هاست . روز گواه شدنست . روز شناخت است . امروز، روز یقین کردنست . امروز، روز راهنمایى به راه راست است . امروز، روز وصیت است . روز حکم به حق است . امروز، روز پیمانست . امروز، روز (تنصیص ) و (تخصیص ) است . امروز، روز (شیعه )ى امیرمؤمنانست . امروز روز حجت
بر همه خلایق است .


***
*****
مطالب جذاب
کشکول شیخ بهایی دفتراول
کشکول شیخ بهایی دفتردوم
کشکول شیخ بهایی دفترسوم
کشکول شیخ بهایی دفترچهارم
کشکول شیخ بهایی دفترپنجم
داستان های آموزنده
خواندنی های شگفت آور
آیا می دانید؟....حتما بخوانید
عدد 13 را مبارک می‌دانم
زندگینامه پیامبراسلام(ص)
بخش سریال نرم افزارها
چند روش برای تقویت مغز
سرگذشت اسکنر مقدونی
نگاهی به دیوار چین..............
حر شهدای جنگ که بود؟؟؟
چرا نام ائمه در قرآن نیامده؟.......
قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا(ص)
چهل نکته درباره حرم امام رضا(ع)
فیلترینگ و نظارت بر اینترنت درجهان
تونل توحید در مقایسه با تونل خرم-زال
بیو گرافی شیطان رجیم ........
بومی‌سازی یک سامانه موشکی
کارت هوشمند سوخت................
یورش به حوزه 117 ...............
مادرشهیدی که بازیگر شد
ناگفته‌های دیدار نمایندگان‌کاندیداها با رهبری
سورپریز پارتی های زهره کاظمی
افشای ابعاد تازه‌ای از "فتنه‌ بزرگ"
با موزیلا فایرفکس باشید
دانلودکتب فیزیک پیام نور
دانلود کتب کامپیوتر پیام نور
دانلودکتب ریاضی پیام نور
دانلودکتب صنایع پیام نور
دانلودکتب آمار پیام نور
بمب اتم چیست ؟
سایت های کاربردی
قضاوت با شما
آموزش آپدیت نود32 واسمارت سچریتی
motherboard چیست و چه کاری انجام می دهد ؟
CPU چگونه ساخته میشود؟
عکس هایی از دختر میرحسین موسوی
مصر به روایت کاریکاتور
تنظیمات موزیلا فایر فکس
وهن مسجد مقدس جمکران در سایت منتسب به موسسه تنظیم
تصاویرهتاکین به امام هادی در فیس بوک
گفت‌وگوی رجانیوز با ابوشریف از اولین فرماندهان سپا
آثار و خواص تمام یک‌صد و چهارده سوره قرآن کریم
«علی مع الحق والحق مع علی»
تاریخچه وهابیت
متن کامل خطبه پیامبر اکرم(ص) در غدیر خم
متن کامل غدیر خم (عربی)
متن نامه عمر بن خطاب به معاویه
خلاصه‌ای از زندگانی حضرت فاطمه(س)
علمای معتبر اهل سنتی که شیعه شده اند
این واقعیت ها شما را شگفت زنده می کنند!
فشارخون بالا
آشنایی با اصحاب ایرانی ائمه(ع)
من هم در اغتشاشات 88 بودم
دانلودسخنرانی های دکتر عباسی
سخن بزرگان
همنشین بى خرد مباش که او کار خود را براى تو آراید و دوست دارد تو را چون خود نماید . [نهج البلاغه]
عضویت
 
اوقات شرعی