لوح جابر بن عبد الله،
ابو بصیر اسدى که این روایت را از امام صادق علیه السلام به صورت مفصل نقل کرده و مرحوم کلینى این روایت را در یک جا با سه سند در کافى آوردهاست:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى وَمُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ ظَرِیفٍ وَعَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِی حَمَّادٍ عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ أَبِی لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ- إِنَّ لِی إِلَیْکَ حَاجَةً فَمَتَى یَخِفُّ عَلَیْکَ أَنْ أَخْلُوَ بِکَ فَأَسْأَلَکَ عَنْهَا. فَقَالَ لَهُ جَابِرٌ: أَیَّ الْأَوْقَاتِ أَحْبَبْتَهُ فَخَلَا بِهِ فِی بَعْضِ الْأَیَّامِ فَقَالَ لَهُ: یَا جَابِرُ أَخْبِرْنِی عَنِ اللَّوْحِ الَّذِی رَأَیْتَهُ فِی یَدِ أُمِّی فَاطِمَةَ علیها السلام بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَمَا أَخْبَرَتْکَ بِهِ أُمِّی أَنَّهُ فِی ذَلِکَ اللَّوْحِ مَکْتُوبٌ فَقَالَ جَابِرٌ: أَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنِّی دَخَلْتُ عَلَى أُمِّکَ فَاطِمَةَ علیها السلام فِی حَیَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله فَهَنَّیْتُهَا بِوِلَادَةِ الْحُسَیْنِ وَرَأَیْتُ فِی یَدَیْهَا لَوْحاً أَخْضَرَ ظَنَنْتُ أَنَّهُ مِنْ زُمُرُّدٍ وَرَأَیْتُ فِیهِ کِتَاباً أَبْیَضَ شِبْهَ لَوْنِ الشَّمْسِ فَقُلْتُ لَهَا بِأَبِی وَأُمِّی یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله مَا هَذَا اللَّوْحُ؟ فَقَالَتْ: هَذَا لَوْحٌ أَهْدَاهُ اللَّهُ إِلَى رَسُولِهِ صلی الله علیه وآله فِیهِ اسْمُ أَبِی وَاسْمُ بَعْلِی وَاسْمُ ابْنَیَّ وَاسْمُ الْأَوْصیاءِ مِنْ وُلْدِی وَ أَعْطَانِیهِ أَبِی لِیُبَشِّرَنِی بِذَلِکَ. قَالَ جَابِرٌ: فَأَعْطَتْنِیهِ أُمُّکَ فَاطِمَةُ علیها السلام فَقَرَأْتُهُ وَاسْتَنْسَخْتُهُ. فَقَالَ لَهُ أَبِی فَهَلْ لَکَ یَا جَابِرُ أَنْ تَعْرِضَهُ عَلَیَّ؟ قَالَ: نَعَمْ. فَمَشَى مَعَهُ أَبِی إِلَى مَنْزِلِ جَابِرٍ فَأَخْرَجَ صَحِیفَةً مِنْ رَقٍّ فَقَالَ: یَا جَابِرُ انْظُرْ فِی کِتَابِکَ لِأَقْرَأَ أَنَا عَلَیْکَ فَنَظَرَ جَابِرٌ فِی نُسْخَةٍ فَقَرَأَهُ أَبِی فَمَا خَالَفَ حَرْفٌ حَرْفاً فَقَالَ جَابِرٌ: فَأَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنِّی هَکَذَا رَأَیْتُهُ فِی اللَّوْحِ مَکْتُوباً:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* هَذَا کِتَابٌ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ*- لِمُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ وَنُورِهِ وَسَفِیرِهِ وَحِجَابِهِ وَدَلِیلِهِ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِینَ عَظِّمْ یَا مُحَمَّدُ أَسْمَائِی وَاشْکُرْ نَعْمَائِی وَلَا تَجْحَدْ آلَائِی إِنِّی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا قَاصِمُ الْجَبَّارِینَ وَمُدِیلُ الْمَظْلُومِینَ وَدَیَّانُ الدِّینِ إِنِّی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَمَنْ رَجَا غَیْرَ فَضْلِی أَوْ خَافَ غَیْرَ عَدْلِی عَذَّبْتُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ فَإِیَّایَ فَاعْبُدْ وَعَلَیَّ فَتَوَکَّلْ إِنِّی لَمْ أَبْعَثْ نَبِیّاً فَأُکْمِلَتْ أَیَّامُهُ وَانْقَضَتْ مُدَّتُهُ إِلَّا جَعَلْتُ لَهُ وَصِیّاً وَإِنِّی فَضَّلْتُکَ عَلَى الْأَنْبِیَاءِ وَفَضَّلْتُ وَصِیَّکَ عَلَى الْأَوْصِیَاءِ وَأَکْرَمْتُکَ بِشِبْلَیْکَ وَسِبْطَیْکَ حَسَنٍ وَحُسَیْنٍ فَجَعَلْتُ حَسَناً مَعْدِنَ عِلْمِی- بَعْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ أَبِیهِ وَجَعَلْتُ حُسَیْناً خَازِنَ وَحْیِی وَأَکْرَمْتُهُ بِالشَّهَادَةِ وَخَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعَادَةِ فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اسْتُشْهِدَ وَأَرْفَعُ الشُّهَدَاءِ دَرَجَةً جَعَلْتُ کَلِمَتِیَ التَّامَّةَ مَعَهُ وَحُجَّتِیَ الْبَالِغَةَ عِنْدَهُ بِعِتْرَتِهِ أُثِیبُ وَأُعَاقِبُ أَوَّلُهُمْ عَلِیٌّ سَیِّدُ الْعَابِدِینَ وَزَیْنُ أَوْلِیَائِیَ الْمَاضِینَ وَابْنُهُ شِبْهُ جَدِّهِ الْمَحْمُودِ مُحَمَّدٌ الْبَاقِرُ عِلْمِی وَالْمَعْدِنُ لِحِکْمَتِی سَیَهْلِکُ الْمُرْتَابُونَ فِی جَعْفَرٍ الرَّادُّ عَلَیْهِ کَالرَّادِّ عَلَیَّ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأُکْرِمَنَّ مَثْوَى جَعْفَرٍ وَلَأَسُرَّنَّهُ فِی أَشْیَاعِهِ وَأَنْصَارِهِ وَأَوْلِیَائِهِ أُتِیحَتْ بَعْدَهُ مُوسَى فِتْنَةٌ عَمْیَاءُ حِنْدِسٌ- لِأَنَّ خَیْطَ فَرْضِی لَا یَنْقَطِعُ وَحُجَّتِی لَا تَخْفَى وَأَنَّ أَوْلِیَائِی یُسْقَوْنَ بِالْکَأْسِ الْأَوْفَى مَنْ جَحَدَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتِی وَمَنْ غَیَّرَ آیَةً مِنْ کِتَابِی فَقَدِ افْتَرَى عَلَیَّ وَیْلٌ لِلْمُفْتَرِینَ الْجَاحِدِینَ عِنْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ مُوسَى عَبْدِی وَحَبِیبِی وَخِیَرَتِی فِی عَلِیٍّ وَلِیِّی وَنَاصِرِی وَمَنْ أَضَعُ عَلَیْهِ أَعْبَاءَ النُّبُوَّةِ وَأَمْتَحِنُهُ بِالاضْطِلَاعِ بِهَا یَقْتُلُهُ عِفْرِیتٌ مُسْتَکْبِرٌ یُدْفَنُ فِی الْمَدِینَةِ الَّتِی بَنَاهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ- إِلَى جَنْبِ شَرِّ خَلْقِی حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَسُرَّنَّهُ بِمُحَمَّدٍ ابْنِهِ وَخَلِیفَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ وَوَارِثِ عِلْمِهِ فَهُوَ مَعْدِنُ عِلْمِی وَمَوْضِعُ سِرِّی وَحُجَّتِی عَلَى خَلْقِی لَا یُؤْمِنُ عَبْدٌ بِهِ إِلَّا جَعَلْتُ الْجَنَّةَ مَثْوَاهُ وَشَفَّعْتُهُ فِی سَبْعِینَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ کُلُّهُمْ قَدِ اسْتَوْجَبُوا النَّارَ وَأَخْتِمُ بِالسَّعَادَةِ لِابْنِهِ عَلِیٍّ وَلِیِّی وَنَاصِرِی وَالشَّاهِدِ فِی خَلْقِی وَأَمِینِی عَلَى وَحْیِی أُخْرِجُ مِنْهُ الدَّاعِیَ إِلَى سَبِیلِی وَالْخَازِنَ لِعِلْمِیَ الْحَسَنَ وَأُکْمِلُ ذَلِکَ بِابْنِهِ محمد رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ عَلَیْهِ کَمَالُ مُوسَى وَبَهَاءُ عِیسَى وَصَبْرُ أَیُّوبَ فَیُذَلُّ أَوْلِیَائِی فِی زَمَانِهِ وَتُتَهَادَى رُءُوسُهُمْ کَمَا تُتَهَادَى رُءُوسُ التُّرْکِ وَالدَّیْلَمِ فَیُقْتَلُونَ وَیُحْرَقُونَ وَیَکُونُونَ خَائِفِینَ مَرْعُوبِینَ وَجِلِینَ تُصْبَغُ الْأَرْضُ بِدِمَائِهِمْ وَیَفْشُو الْوَیْلُ وَالرَّنَّةُ فِی نِسَائِهِمْ أُولَئِکَ أَوْلِیَائِی حَقّاً بِهِمْ أَدْفَعُ کُلَّ فِتْنَةٍ عَمْیَاءَ حِنْدِسٍ وَبِهِمْ أَکْشِفُ الزَّلَازِلَ وَأَدْفَعُ الْآصَارَ وَالْأَغْلَالَ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ: قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سَالِمٍ قَالَ أَبُو بَصِیرٍ لَوْ لَمْ تَسْمَعْ فِی دَهْرِکَ إِلَّا هَذَا الْحَدِیثَ لَکَفَاکَ فَصُنْهُ إِلَّا عَنْ أَهْلِهِ.
ابى بصیرمىگوید: امام صادق علیه السلام فرمود: پدرم به جابر بن عبد الله انصارى گفت: چه وقت برایت راحتتر است که تنها نزد من آیى تا مطلبى را از تو بپرسم؟ جابر گفت: هر وقت که شما بخواهى؟، یک روزى پدرم به او فرمود: اى جابر، به من از آن لوحى که در دست مادرم فاطمه سلام الله علیها دختر رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم دیدى و از آنچه که مادرم به تو گزارش داد که در آن لوح نوشته است، گزارش بده. جابر در پاسخ گفت: خدا را گواه مىگیرم [روزى] در زمان رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله جهت تبریک و تهنیت تولّد امام حسین به خدمت مادرت حضرت زهرا علیها السّلام رسیده بودم که در دست آن حضرت لوح سبز رنگى دیدم، که گمان کردم از زمرّد است و در آن نوشته سپیدى به مانند رنگ آفتاب بود، عرض کردم: پدرم و مادرم قربانت، اى دختر رسول خدا، این لوح چیست؟
فرمود: این لوحى است که خدا آن را به رسول خود هدیه کرده و در آن نام پدرم و نام شوهرم و نام دو پسرم و نام امامان از فرزندانم مىباشد و پدرم براى مژدگانى، آن را به من داده است، جابر مىگوید: مادرت فاطمه سلام الله علیها آن را به دست من داد و آن را خواندم و از آن رو نویس کردم، پدرم به او گفت: اى جابر، مىتوانى آن را به من نشان دهى؟ گفت: آرى، پدرم با او به خانه جابر رفت و او صحیفهاى از پوست آهو (از برگ کاغذ) در آورد، پدرم فرمود: اى جابر، در نوشته خود نگاه کن تا من آن را بخوانم، جابر در نسخه خود نظر داشت و پدرم آن را خواند و یک حرف، اختلاف نداشت. جابر گفت: من خدا را گواه مىگیرم که به راستى همچنین دیدم که در لوح نوشته بود:
به نام خداى بخشاینده مهربان این نامهاى است که از خداوند عزیز حکیم براى محمد صلى الله علیه وآله وسلم بنده و نور و سفیر و حجاب و دلیل حضرت او، روح الامین آن را از نزد رب العالمین آورده است، اى محمد، اسماء مرا بزرگ شمار و نعمتهاى مرا شکرگزار و لطفهاى مرا انکار مدار، به راستى، منم، من که خدایم، نیست شایسته پرستش جز من که شکننده جباران و انتقام جوى ستمکشان و جزا دهنده روز رستاخیزم، به راستى منم خدا، نیست شایسته پرستش جز من، هر که جز فضل مرا امید دارد و جز از عدل من بترسد، او را چنان کیفرى دهم که هیچ کدام از جهانیان را آن گونه کیفر ندهم، پس مرا پرستش کن و همانا بر من توکل کن، به راستى، من پیغمبرى نفرستادم که روزگارش را به پایان رسانم و عمرش به سر آید جز آنکه براى او وصیى مقرر ساختهام، به راستى، من تو را بر پیغمبران، و وصى تو را بر همه اوصیاء برترى دادم و تو را به دو شیر- بچهات- و به دو دختر زادهات حسن و حسین ارجمند ساختم، حسن را پس از پدرش کان دانش نمودم و حسین را گنجبان وحى خویش، او را به شهادت گرامى داشتم و به سرانجام سعادتش واداشتم، پس او برترین شهیدا و بلند پایه ترین آنهاست، من کلمه تامه خود را همراه او کردم و حجت رساى خویش را نزد او نهادم به وسیله خاندان او پاداش دهم و کیفر نهم. اول آنان: على سید عابدان و زیور دوستان گذشته این سامان. دوم: پسرش همانند جدّ ستودهاش محمد، شکافنده دانش و معدن حکمتم، محققاً شک کنندگان در باره او هلاک شوند.
سوم آنها جعفر: هرکس او را نپذیرد، مرا نپذیرفته، گفتار من حق است. هر آینه گرامى دارم جایگاه جعفر را و او را در باره پیروان و یاران، و دوستانش شاد سازم،
پس از وى چهارمشان: موسى است که (در زمان او) آشوبى سخت و گیجکننده فرا گیرد، زیرا رشته وجوب اطاعت من منقطع نگردد و حجت من پنهان نشود و همانا اولیاء من با جامى سرشار سیر آب شوند. هر کس یکى از آنها را انکار کند، نعمت مرا انکار کرده و آنکه یک آیه از کتاب مرا تغییر دهد، بر من دروغ بسته است.
پس از گذشتن دوران بنده و دوست و برگزیدهام موسى، واى بر دروغبندان و منکرین على (امام هشتم علیه السلام) و دوست و یاور من و کسى که بارهاى سنگین نبوت را بدوش او گذارم و به وسیله انجام دادن آنها امتحانش کنم (گویا اشاره به پذیرفتن امر دشوار ولایت عهدیست) او را مردى پلید و گردنکش (مأمون) مىکشد و در شهرى که (طوس) بنده صالح (ذو القرنین) آن را ساخته است، پهلوى بدترین مخلوقم (هارون) به خاک سپرده مىشود، فرمان و وعده من ثابت شده که:
او را به وجود پسرش و جانشین و وارث علمش محمد مسرور سازم، او کانون علم من و محل راز من و حجت من بر خلقم مىباشد، هر بندهئى به او ایمان آورد، بهشت را جایگاهش سازم و شفاعت او را نسبت به هفتاد تن از خاندانش که همگى سزاوار دوزخ باشند بپذیرم.
و سر انجام سعادت را نصیب پسر او: على (امام نقى علیه السلام) سازم که ولى و ناصر من و گواه من بر خلق من و امین من بر وحى من است. و از او به وجود آورم، حسن (امام عسکرى علیه السلام) را، همان که به راه و کیش من دعوت کند و گنجبان دانش من باشد.
و کامل گردانم این سلسله امامت را به پسر او: م ح م د که رحمت بر جهانیان و داراى کمال موسى و بهاى عیسى و صبر ایوب است، در دوران او دوستانم خوار شوند و سر آنها را دشمنان به هم دیگر هدیه کنند چنانچه سرهاى ترک و دیلم را به هم پیشکش نمایند، آنها را بکشند و بسوزانند و در ترس باشند، مرعوب و هراسان و زمین از خونشان رنگین گردد، ناله و شیون در میان زنان آنها بلند شود، آنان به راستى دوستان من باشند و به وسیله آنها دفع کنم هر فتنه پیچیده و تارى را و براى آنها بردارم زمین لرزهها و بارهاى سنگین و زنجیر گران را، آنانند که درود و رحمت پروردگار بر آنهاست، و تنها آنان هدایتشدهگانند.
عبد الرحمن بن سالم گوید: ابو بصیر گفت: اگر در دوران عمرت جز این حدیث نشنیده باشى، ترا کفایت کند، پس آن را از نا اهلش پنهان دار.
الکلینی الرازی، أبی جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفای328 هـ)، الأصول من الکافی، ج1، ص527، ناشر: اسلامیه، تهران، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.
برخى مصادر دیگر این روایت از قرار ذیل است:
القمی، أبی الحسن علی بن الحسین بن بابویه (متوفای329هـ)، الإمامة والتبصرة، ص103، تحقیق: مدرسة الإمام المهدی (ع) - قم المقدسة، ناشر: مدرسة الإمام المهدی (ع) - قم المقدسة، چاپ: الأولى، سال چاپ: 1404 - 1363 ش
القمی، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (متوفای 381هـ)، عیون أخبار الرضا (ع) ج2، ص48، تحقیق: تصحیح وتعلیق وتقدیم: الشیخ حسین الأعلمی، ناشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت – لبنان، سال چاپ: 1404 - 1984 م
النعمانی، أبی عبد الله محمد بن ابن إبراهیم بن جعفر الکاتب المعروف ب ابن أبی زینب النعمانی (متوفای360هـ)،الغیبة، ص70، تحقیق: فارس حسون کریم، ناشر: أنوار الهدى، چاپخانه: مهر – قم، چاپ: الأولى1422
الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری، البغدادی (متوفاى413 هـ)، الاختصاص، ص210، تحقیق: علی أکبر الغفاری، السید محمود الزرندی، ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت – لبنان، الطبعة الثانیة 1414 - 1993 م
الحر العاملی، محمد بن الحسن بن علی بن الحسین (متوفای1104هـ)، الجواهر السنیة فی الأحادیث القدسیة، ص203، چاپخانه: النعمان - النجف الأشرف، سال چاپ: 1384 – 1964الطبرسی، أبی علی الفضل بن الحسن (متوفاى548هـ)، إعلام الورى بأعلام الهدى، ج2، ص174، تحقیق و نشر: تحقیق مؤسسة آل البیت
علیهم السلام لإحیاء التراث ـ قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ.
لوح جابر بن عبد الله