امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند: شیعیان و پیروان ما را به سه مساله امتحان کنید؛
(خصال صدوق،جلد1 ،صفحه 103
حدیث، امام صادق، شیعه، شیعیان
امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند: شیعیان و پیروان ما را به سه مساله امتحان کنید؛
(خصال صدوق،جلد1 ،صفحه 103
زندگینامه امام جواد (ع)
امام نهم شیعیان حضرت جواد (ع ) در سال 195هجری در مدینه ولادت یافت . نام نامی اش محمد معروف به جواد و تقی است . القاب دیگری مانند : رضی و متقی نیز داشته ، ولی تقی از همه معروفتر می باشد . مادر گرامی اش سبیکه یا خیزران است که این دو نام در تاریخ زندگی آن حضرت ثبت است . امام محمد تقی (ع ) هنگام وفات پدر 8 ساله بود . پس از شهادت جانگداز حضرت رضا علیه السلام در اواخر ماه صفر سال 203ه مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأئمه (ع ) انتقال یافت . مأمون خلیفه عباسی که همچون سایر خلفای بنی عباس از پیشرفت معنوی و نفوذ باطنی امامان معصوم و گسترش فضایل آنها در بین مردم هراس داشت ، سعی کرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد . " از اینجا بود که مأمون نخستین کاری که کرد ، دختر خویش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد ، تا مراقبی دایمی و از درون خانه ، بر امام گمارده باشد . رنجهای دایمی که امام جواد (ع ) از ناحیه این مأمور خانگی برده است ، در تاریخ معروف است " . از روشهایی که مأمون در مورد حضرت رضا (ع ) به کار می بست ، تشکیل مجالس بحث و مناظره بود . مأمون و بعد معتصم عباسی می خواستند از این راه - به گمان باطل خود - امام (ع ) را در تنگنا قرار دهند . در مورد فرزندش حضرت جواد (ع ) نیز چنین روشی را به کار بستند . به خصوص که در آغاز امامت هنوز سنی از عمر امام جواد (ع ) نگذشته بود . مأمون نمی دانست که مقام ولایت و امامت که موهبتی است الهی ، بستگی به کمی و زیادی سالهای عمر ندارد . باری ، حضرت جواد (ع ) با عمر کوتاه خود که همچون نوگل بهاران زودگذر بود ، و در دوره ای که فرقه های مختلف اسلامی و غیر اسلامی در میدان رشد و نمو یافته بودند و دانشمندان بزرگی در این دوران ، زندگی می کردند و علوم و فنون سایر ملتها پیشرفت نموده و کتابهای زیادی به زبان عربی ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود ، با کمی سن وارد بحثهای علمی گردید و با سرمایه خدایی امامت که از سرچشمه ولایت مطلقه و الهام ربانی مایه گرفته بود ، احکام اسلامی را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعلیم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسیاری پاسخ گفت . برای نمونه ، یکی از مناظره های ( = احتجاجات ) حضرت امام محمد تقی (ع ) را در زیر نقل می کنیم : " عیاشی در تفسیر خود از ذرقان که همنشین و دوست احمد بن ابی دؤاد بود ، نقل می کند که ذرقان گفت : روزی دوستش ( ابن ابی دؤاد ) از دربار معتصم عباسی برگشت و بسیار گرفته و پریشان حال به نظر رسید . گفتم : چه شده است که امروز این چنین ناراحتی ؟ گفت : در حضور خلیفه و ابوجعفر فرزند علی بن موسی الرضا جریانی پیش آمد که مایه شرمساری و خواری ما گردید . گفتم : چگونه ؟ گفت : سارقی را به حضور خلیفه آورده بودند که سرقتش آشکار و دزد اقرار به دزدی کرده بود . خلیفه طریقه اجرای حد و قصاص را پرسید . عده ای از فقها حاضر بودند ، خلیفه دستور داد بقیه فقیهان را نیز حاضر کردند ، و محمد بن علی الرضا را هم خواست . خلیفه از ما پرسید : حد اسلامی چگونه باید جاری شود ؟ من گفتم : از مچ دست باید قطع گردد . خلیفه گفت : به چه دلیل ؟ گفتم : به دلیل آنکه دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است ، و در قرآن کریم در آیه تیمم آمده است : فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم . بسیاری از فقیهان حاضر در جلسه گفته مرا تصدیق کردند . یک دسته از علماء گفتند : باید دست را از مرفق برید . خلیفه پرسید : به چه دلیل ؟ گفتند : به دلیل آیه وضو که در قرآن کریم آمده است : ... و ایدیکم الی المرافق . و این آیه نشان می دهد که دست دزد را باید از مرفق برید . دسته دیگر گفتند : دست را از شانه باید برید چون دست شامل تمام این اجزاء می شود . و چون بحث و اختلاف پیش آمد ، خلیفه روی به حضرت ابوجعفر محمد بن علی کرد و گفت : یا اباجعفر ، شما در این مسأله چه می گویید ؟ آن حضرت فرمود : علمای شما در این باره سخن گفتند . من را از بیان مطلب معذور بدار . خلیفه گفت : به خدا سوگند که شما هم باید نظر خود را بیان کنید . حضرت جواد فرمود : اکنون که من را سوگند می دهی پاسخ آن را می گویم . این مطالبی که علمای اهل سنت درباره حد دزدی بیان کردند خطاست . حد صحیح اسلامی آن است که باید انگشتان دست را غیر از انگشت ابهام قطع کرد . خلیفه پرسید : چرا ؟ امام (ع ) فرمود : زیرا رسول الله (ص ) فرموده است سجود باید بر هفت عضو از بدن انجام شود : پیشانی ، دو کف دست ، دو سر زانو ، دو انگشت ابهام پا ، و اگر دست را از شانه یا مرفق یا مچ قطع کنند برای سجده حق تعالی محلی باقی نمی ماند ، و در قرآن کریم آمده است " و ان المساجد لله ... " سجده گاه ها از آن خداست ، پس کسی نباید آنها را ببرد . معتصم از این حکم الهی و منطقی بسیار مسرور شد ، و آن را تصدیق کرد و امر نمود انگشتان دزد را برابر حکم حضرت جواد (ع ) قطع کردند . ذرقان می گوید : ابن ابی دؤاد سخت پریشان شده بود ، که چرا نظر او در محضر خلیفه رد شده است . سه روز پس از این جریان نزد معتصم رفت و گفت : یا امیرالمؤمنین ، آمده ام تو را نصیحتی کنم و این نصحیت را به شکرانه محبتی که نسبت به ما داری می گویم . معتصم گفت : بگو . ابن ابی دؤاد گفت : وقتی مجلسی از فقها و علما تشکیل می دهی تا یک مسأله یا مسائلی را در آنجا مطرح کنی ، همه بزرگان کشوری و لشکری حاضر هستند ، حتی خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهایی که در حضور تو می شود هستند ، و چون می بینند که رأی علمای بزرگ تو در برابر رأی محمد بن علی الجواد ارزشی ندارد ، کم کم مردم به آن حضرت توجه می کنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل علی منتقل می گردد ، و پایه های قدرت و شوکت تو متزلزل می گردد . این بدگویی و اندرز غرض آلود در وجود معتصم کار کرد و از آن روز در صدد برآمد این مشعل نورانی و این سرچشمه دانش و فضیلت را خاموش سازد . این روش را - قبل از معتصم - مأمون نیز در مورد حضرت جوادالأئمه (ع ) به کار می برد ، چنانکه در آغاز امامت امام نهم ، مأمون دوباره دست به تشکیل مجالس مناظره زد و از جمله از یحیی بن اکثم که قاضی بزرگ دربار وی بود ، خواست تا از امام (ع ) پرسشهایی کند ، شاید بتواند از این راه به موقعیت امام (ع ) ضربتی وارد کند . اما نشد ، و اما از همه این مناظرات سربلند درآمد . روزی از آنجا که " یحیی بن اکثم " به اشاره مأمون می خواست پرسشهای خود را مطرح سازد مأمون نیز موافقت کرد ، و امام جواد (ع ) و همه بزرگان و دانشمندان را در مجلس حاضر کرد . مأمون نسبت به حضرت امام محمد تقی (ع ) احترام بسیار کرد و آنگاه از یحیی خواست آنچه می خواهد بپرسد . یحیی که پیرمردی سالمند بود ، پس از اجازه مأمون و حضرت جواد (ع ) گفت : اجازه می فرمایی مسأله ای از فقه بپرسم ؟ حضرت جواد فرمود : آنچه دلت می خواهد بپرس . یحیی بن اکثم پرسید : اگر کسی در حال احرام قتل صید کرد چه باید بکند ؟ حضرت جواد (ع ) فرمود : آیا قاتل صید محل بوده یا محرم ؟ عالم بوده یا جاهل ؟ به عمد صید کرده یا خطا ؟ محرم آزاد بوده یا بنده ؟ صغیر بوده یا کبیر ؟ اول قتل او بوده یا صیاد بوده و کارش صید بوده ؟ آیا حیوانی را که کشته است صید تمام بوده یا بچه صید ؟ آیا در این قتل پشیمان شده یا نه ؟ آیا این عمل در شب بوده یا روز ؟ احرام محرم برای عمره بوده یا احرام حج ؟ یحیی دچار حیرت عجیبی شد . نمی دانست چگونه جواب گوید . سر به زیر انداخت و عرق خجالت بر سر و رویش نشست . درباریان به یکدیگر نگاه می کردند . مأمون نیز که سخت آشفته حال شده بود در میان سکوتی که بر مجلس حکمفرما بود ، روی به بنی عباس و اطرافیان کرد و گفت : - دیدید و ابوجعفر محمد بن علی الرضا را شناختید ؟ سپس بحث را تغییر داد تا از حیرت حاضران بکاهد . باری ، موقعیت امام جواد (ع ) پس از این مناظرات بیشتر استوار شد . امام جواد (ع ) در مدت 17سال دوران امامت به نشر و تعلیم حقایق اسلام پرداخت ، و شاگردان و اصحاب برجسته ای داشت که : هر یک خود قله ای بودند از قله های فرهنگ و معارف اسلامی مانند : ابن ابی عمیر بغدادی ، ابوجعفر محمد بن سنان زاهری ، احمد بن ابی نصر بزنطی کوفی ، ابوتمام حبیب اوس طائی - شاعر شیعی مشهور - ابوالحسن علی بن مهزیار اهوازی و فضل بن شاذان نیشابوری که در قرن سوم هجری می زیسته اند . اینان نیز ( همچنانکه امام بزرگوارشان همیشه تحت نظر بود ) هر کدام به گونه ای مورد تعقیب و گرفتاری بودند . فضل بن شاذان را از نیشابور بیرون کردند . عبدالله بن طاهر چنین کرد و سپس کتب او را تفتیش کرد و چون مطالب آن کتابها را - درباره توحید و ... - به او گفتند قانع نشد و گفت می خواهم عقیده سیاسی او را نیز بدانم . ابوتمام شاعر نیز از این امر بی بهره نبود ، امیرانی که خود اهل شعر و ادب بودند حاضر نبودند شعر او را - که بهترین شاعر آن روزگار بود ، چنانکه در تاریخ ادبیات عرب و اسلام معروف است - بشنوند و نسخه از آن داشته باشند . اگر کسی شعر او را برای آنان ، بدون اطلاع قبلی ، می نوشت و آنان از شعر لذت می بردند و آن را می پسندیدند ، همین که آگاه می شدند که از ابوتمام است یعنی شاعر شیعی معتقد به امام جواد (ع ) و مروج آن مرام ، دستور می دادند که آن نوشته را پاره کنند . ابن ابی عمیر - عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ - نیز در زمان هارون و مأمون ، محنتهای بسیار دید ، او را سالها زندانی کردند ، تازیانه ها زدند . کتابهای او را که مأخذ عمده علم دین بود ، گرفتند و باعث تلف شدن آن شدند و ... بدین سان دستگاه جبار عباسی با هواخواهان علم و فضیلت رفتار می کرد و چه ظالمانه !
شهادت حضرت جواد (ع )
این نوگل باغ ولایت و عصمت گرچه کوتاه عمر بود ولی رنگ و بویش مشام جانها را بهره مند ساخت . آثار فکری و روایاتی که از آن حضرت نقل شده و مسائلی را که آن امام پاسخ گفته و کلماتی که از آن حضرت بر جای مانده ، تا ابد زینت بخش صفحات تاریخ اسلام است . دوران عمر آن امام بزرگوار 25سال و دوره امامتش 17سال بوده است . معتصم عباسی از حضرت جواد (ع ) دعوت کرد که از مدینه به بغداد بیاید . امام جواد در ماه محرم سال 220هجری به بغداد وارد شد . معتصم که عموی ام الفضل زوجه حضرت جواد بود ، با جعفر پسر مأمون و ام الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند . علت این امر - همچنان که اشاره کردیم - این اندیشه شوم بود که مبادا خلافت از بنی عباس به علویان منتقل شود . از این جهت ، درصدد تحریک ام الفضل برآمدند و به وی گفتند تو دختر و برادرزاده خلیفه هستی ، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمد بن علی الجواد ، مادر علی هادی فرزند خود را بر تو رجحان می نهد . این دو تن آن قدر وسوسه کردند تا ام الفضل - چنان که روش زنان نازاست - تحت تأثیر حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحریک و تلقین معتصم و جعفر برادرش ، تسلیم گردید . آنگاه این دو فرد جنایتکار سمی کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستاده تا سیاه روی دو جهان ، ام الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند . ام الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع ) گذاشت ، و از انگورها تعریف و توصیف کرد و حضرت جواد (ع ) را به خوردن انگور وادار و در این امر اصرار کرد . امام جواد (ع ) مقداری از آن انگور را تناول فرمود . چیزی نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شدیدی بر آن حضرت عارض گشت . ام الفضل سیه کار با دیدن آن حالت دردناک در شوهر جوان ، پشیمان و گریان شد ، اما پشیمانی سودی نداشت . حضرت جواد (ع ) فرمود : چرا گریه می کنی ؟ اکنون که مرا کشتی گریه تو سودی ندارد . بدان که خداوند متعال در این چند روزه دنیا تو را به دردی مبتلا کند و به روزگاری بیفتی که نتوانی از آن نجات بیابی . در مورد مسموم کردن حضرت جواد (ع ) قولهای دیگری هم نقل شده است .
زنان و فرزندان حضرت جواد (ع )
زن حضرت جواد (ع ) ام الفضل دختر مأمون بود . حضرت جواد (ع ) از ام الفضل فرزندی نداشت . حضرت امام محمد تقی زوجه دیگری مشهور به ام ولد و به نام سمانه مغربیه داشته است . فرزندان آن حضرت را 4 پسر و 4 دختر نوشته اند بدین شرح : 1 - حضرت ابوالحسن امام علی النقی ( هادی ) 2 - ابواحمد موسی مبرقع 3 - ابواحمد حسین 4 - ابوموسی عمران 5 - فاطمه 6 - خدیجه 7 - ام کلثوم 8 - حکیمه حضرت جواد (ع ) مانند جده اش فاطمه زهرا زندگانی کوتاه و عمری سراسر رنج و مظلومیت داشت . بدخواهان نگذاشتند این مشعل نورانی نورافشانی کند . امام نهم ما در آخر ماه ذیقعده سال 220ه . به سرای جاویدان شتافت . قبر مطهرش در کاظمیه یا کاظمین است ، عقب قبر منور جدش حضرت موسی بن جعفر (ع ) زیارتگاه شیعیان و دوستداران است .
یک وهابی قبرستان بقیع یک شیعه را گرفته بود. میگفت: چه میگویی: یا حسن یا حسن! حسن مات! امام حسن مُرد! خاک شد خلاص! توسل به مرده شرک است. این وهابی برای اینکه این شیعه را بکوبد، قلمش را روی زمین انداخت. گفت: ببین این قلم من است. هان! روی زمین انداخت. گفت: یا حسن، قُم! امام حسن بلند شو این قلم را به من بده! دیدی قلم را نداد. مُرد! تمام شد. این شیعه هم یک خرده نگاه کرد و به این وهابی گفت: حالا تو قلمت را به من بده. قلم را از این وهابی گرفت، روی زمین انداخت. گفت: یا الله! قلم را به من بده. دیدی خدا هم قدرت ندارد. مگر هرکس زنده است و قدرت دارد باید نوکر تو باشد.
آیت الله قرائتی
برگرفته از سایت ولیعصر
ما بنا را بر این می گذاریم که 1400 سال شیعیان وکتاب هایشان و امامانشان (نعوذوبالله) و از جمله همگی نظر دهندگان شیعی این سایت وخود سایت دروغ می گویند ودروغ گفته اند ........اما اما اما :::
اگر ثابت شد که آنچه شیعه می گوید در طی این 1400 سال خود اهل سنت هم بارها وبارها درکتابهایشان نقل کرده اند چی؟؟؟
اصلا همه 1400 سال شیعه درباره غدیر
درباره شهادت فاطمه
درباره خلافت و امامت
درباره سفارش هزار باره پیامبر بر امامان دوازده گانه
درباره مهدی موعود
درباره ............... دروغ گفته است ..................سوال :::::::::: شما بزرگان اهل سنت چرا این دروغ ها را درکتاب هایتان نوشته ایید؟؟؟؟؟؟مگر نمی گویید شیعیان بر حق نیستند پس دلایل بر حق بودن تشیع را چرا 1200 سال است که در کتابهایتان نقل می کنید؟؟؟؟؟
بالاخره یا شیعه دروغ می گوید یا نمی گوید ...... اگر دروغ می گوید که شما هم همین ادعاهای شیعه را تایید موکد کرده ایید درکتابهایتان.........یا هم دروغ نمی گوید و حق می گوید پس 1200 سال مفت مفت مفت بر مسلک ومرام دوتا عرب بادیه نشین بوده ایید که بخاطر بغض وعداوتشان به پیامبر و مولا حتی چند ماه قبل رحلت رسول خدا عهد نامه می نویسند که نگذارند سفارش و وصیت پیامبر مبنی بر جانشینی مولا محقق شود واین عهد نامه را نزدیک کعبه دفن می کنند تا روز مبادا..........
برادر جان عمربن خطاب در به نقل صحیح از همین کتابهای شش گانه خودتان بارها وبارها وبارها به رسول خدا جسارت وتوهین کرده است وحتی همان روزی که مسلمان شد شمشیری به دست داشت .از او سوال میشود کجا؟؟ میگوید((((((((( میروم محد را بکشم)))))))
حالا این عمر که امامان 4 گانه اتان گفته اند ونوشته اند که چنین بود وچنان شایسته است که شما مریدانش باشید ومسلک عربیش را به اسم سنت پیامبر ادامه دهید؟؟؟؟
شما عمر را قبول دارید یا رسول خدا را؟؟؟؟
اگر رسول خدا را قبول دارید که عمرخودش میگوید در همین باز کتابهایتان که سه چیز در زمان نبی خدا حلال بود من حرام کردم ((((تو بیجا کردی حرام کردی )))))
متعه نساء---------متع حج----------حی علی خیر العمل در اذان...................
تازه این سه تاش است که یک درصدی از انحرافاتش و تغییر سنت پیامبر هم نمیشود
یا هم پیامبر را قبول ندارید وعمر را ترجیح میدهید که مبارکتان باد عمر پسر خطاب ......همان کسی که بزرگانتان آنچنان در کتاب هایشان درباره اعمالش نوشته اند وگفته اند که تا قیامت هر کی بخواند خجل می شود
واما...................واما بردران اهل سنت اگر میخواهید دین حق یعنی شیعه وادعا های به حقش را بدانید لازم است کتاب های شش گانه خودتان را بخرید ومطالعه بفرمایید چرا که اینکار چند حسن دارد:
اول اینکه حقانیت شیعه برایتان ثابت میشود چرا که هر چه شیعه می گوید کتب شما تایید می کند
دوما دیگر روی هوا وسر خود جواب مقالات ومباحث ومناظرات شیعهرا نمی دهید
سوم اینکه بر شما مشخص شود این سایت دروغ نمی نویسد وفقط به خود شما استدلال می کند تا شما برادران اهل سنت متوجه شوید وگرنه ما شیعیان نه لازومی به مطالعه کتب شما داریم نه هیچ چیزتان.
چرا که:
چرا که 12 امام بر حق داریم که هرکدوم به اندازه وزن همه علمایتان روایات واحادیث دارند چه در فقه چه در تفسیر چه در کلام و.......
ثانیا علمایی در طول 1400 سال داشته وداریم که هر کدوم یک حرف کلامش می ارزد به هزار هزار علمای شما که :
مثلا فتوا می دهند:
خوردن گوشت جن حلال است
برای محرم شدن با یک زن سینه او را .............
نشستن دختر پیش پدر حرام است به تنهایی و............
حالا قضاوت با خودتان .........خواستید برگردید قدمتان بر چشم و دست فاطمه زهرایی که عمر اورا کشت به همراهتان
یا هم بر مسلک اعراب جاهلی بمانید که دین ابراهیمی لیاقت می خواهد
از من دلگیر نشوید اگر کمی تند حرف زدم
یا مولا علی ..........همان کسی که پناهگاه اهل سنت و تشیع عراق وجهان اسالام وقت مریضی و مشکلاتشان هستی
ودر آخراینکه سفارش اکید دارم که :::
برادران اهل سنت بخدا تا زنده ایید مفت مفت واز سر لجبازی (که از خلق وخوی اعراب جاهلیت بوده وهست) دست از امام رضا و سایر ائمه برندارید که شفا می دهد هر طالبی را
یا حق
من فقط میتوانم یک سفارش برادرانه به جماعت اهل سنت بکنم و آن اینست که قبل از اینکه وارد بحث وگفتگو با شیعیان شوید حتما یک سری به کتابهای خودتان بزنید. در علم منطق جدل یعنی استفاده از منابع وگفتار وکتب طرف مقابل برای محکوم کردنش.حالا اگر شما با شیعه جدل می کنید به چه متوسل میشوید؟؟؟ کتابهایتان؟ اگر کتابهایتان است که ماشاالله آنقدر در حمد و وصف و تایید شیعیان و حقانیتشان روایت دارند که جای حرفی باقی نمی ماند. اگر میخواهید عمر را و حقانیتی که معاویه برایش ساخت تایید کنید به چه رجوع می کنید؟ کتابهایتان؟؟؟ اگر کتابهایتان است که صدهها روایت از جهل، نادانی، بدعت گذاری، توحش، آزار پیامبر،حتی آزار شتران(رجوع شود به کتابهایتان شما را به خدا قسم) و..... درباره عمر نقل شده که جای هیچ شکی باقی نمی گذارد مبنی بر مشرک ومنافق بودن عمر بن خطاب. به این مطلب با دقت توجه بفرمایید:
مثال:
ایکس صدهها بار می نویسد وادعا می کند و روایت می کند که بعد از عدد یک عدد دو میباشد حالا اگر از ایکس سوال کنیم عدد بعد از یک چه عددیست پاسخ می دهد : سه
سوال :آقای ایکس تو خودت گفتی صدهها بار عدد بعد یک دو میشود چرا پس 1400 سال است می گویی میشود سه؟؟؟؟
حکایت اهل سنت هم همینطور است: تمام منابع وکتابهایشان به تنهایی برای حقانیت تشیع کافیست.خودشان 1400 سال است می گویند روایت می کنند که دیگر جای حرفی بر حقانیت تشیع باقی نمی ماند اما باز جواب می دهند عدد بعد یک سه میشود. چرا؟؟؟ واقعا چرا؟؟؟ مشکل کجاست؟؟؟
جواب:::
مشکل اهل سنت اینست که علمایشان قرنها عامه مردمشان را از تحقیق وتفحص در تاریخ منع کرده اند تا مبادا حقایق روشن شود. اما اما اما این اینترنت و دهکده جهانی بلای جان اهل سنت است. دیگر اهل سنت را نمیشود گوش وچشم بسته نگه داشت ونگذاشت که حتی کتابهایشان را مطالعه بفرمایند. تصور بنده اینست که بزودی شاهد فتوای تحریم وحرام بودن اینترنت از طرف علمای اهل سنت باشیم. مطلب واضح وآشکار است وجای تردیدی ندارد:
قرآن: ای پیامبر امتت بعد تو مرتد میشوند جز جماعت قلیلی<<<>>> بگو اگر من(پیامبر) بمیرم یا کشته شوم شما به دوران جاهلیت برمی گردید؟
سوال:
بعد وفات پیامبر جماعت قلیل وکثیر کدام ها هستند؟؟؟
پاسخ نمی دهم چون بچه شیر خواره هم پاسخش را می داند.
مطلب بعدی: لطفا دقت بفرمایید :::::::
مسلمانان بعد رحلت پیامبر دودسته میشوند :
1) شاخه عربی مسلمانان به رهبری ابوبکر وعمربن خطاب -----این شاخه که به اهل سنت مشهورند از اعراب، اسلام را می پذیرند ودنباله رو اعراب میشوند----- به طور رسمی اعلام اهل سنت به دستور معاویه ((( سال جماعت))) بوجود می آید و این سال سالی میشود که شاخه عربی مسلمانان (شاخه ابوبکر وعمر) نسبتا ثبیت می شود. از این سال کشتن شیعیان- کشتن علمای شیعیان- لعن امیر مومنان علی (ع) - تعقیب راویان احادیث حقه پیامبر - حذف احادیث بیشمار پیامبر درباره مولا - تشکیل سازمان حدیث سازی به دستور معاویه- پیگیری وقتل همه کسانی که غدیر را نقل ویا می نویسند-و.....شروع میشود-خفقانی که معاویه بوجود می آورد بسیار بسیار شدید تر تا سقوط امویان ادامه پیدا می کند.اگر تاریخ به نقل از کتب اهل سنت مطالعه بفرمایید حقیقت گفتار بنده روشن میشود- فاصله سرنگونی بنی امیه و روی کار آمدن عباسیان که به بهانه زنده کردن غدیر واهل بیت صورت میگیرد باعث میشود برای چند دهه شیعه نصف ونیمه نفس بکشد.این زمان است که فقه جعفری (سنت واقعی پیامبر) شکل می گیرد والانه بیشتر مواردی که در قرن بیست ویک چه در تشیع وچه در حتی اهل سنت شاهد آن هستیم نتیجه همین فقه جعفری(سنت پیامبر) است وگرنه الان چیزی به اسم اسلام نداشتیم. هرچند عباسیان نشان دادند فقط از احساسات مسلمین برای رسیدن به حکومت (برگرداندن اهل بیت به حقشان و غدیر) سوء استفاده کردند و شدند از امویان بدتر وپست تر.
2) شاخه ابراهیمی ------ شاخه ابراهیمی اسلام که همان تشیع می باشد ----- این شاخه از مسلمین دینشان و مذهبشان از نوادگان حضرت ابراهیم خلیل الله می گیرند به این معنا که خداوند در قرآن می فرماید از نسل ابراهیم پیامبر ان وامامانی قرار دادیم----- آخرین پیامبر خداوند حضرن خاتم الانبیاء ،آخرین پیامبر از نوادگان حضرت ابراهیم می باشند-----ایشان عرب نبوده بلکه مهاجرینی هستند از زمان خود ابراهیم خلیل الله واسماعیل (ع) که به حجاز هجرت فرمودند...... قرآن می فرماید ای ابراهیم ما بعد از اینکه تورا به کلماتی امتحان کردیم تورا امام قرار دادیم......توجه بفرمایید امامت حضرت ابراهیم بعد از نبوتشان است وبه صراحت قرآن امامت اینقدر اهمیت دارد که خداوند برای اینکه امامت را به پیامبرش بدهد اول اورا امتحان می کند....
پس : آخرین پیامبر از نسل حضرت ابراهیم حضرت محمد (ص) هستند و آخرین امامان از نسل ایشان 12 معصوم هستند. اولین امام از نسل حضرت ابراهیم بعد از رحلت پیامبر حضرت علی (ع) هستند و آخرینشان حضرت مهدی (عج) که طبق وعده خداوند در قرآن آنجا که می فرماید صالحین وارثان زمینند ،در دوران غیبت بوده تا اذن حضرت حق برسد وظهور کنند انشاالله.......
تشیع معتقد است بر اساس نص قرآن و احادیث وروایات پیامبر(ص) ، آخرین خلفا از نسل ابراهیم (ع) وارثان اصلی دین اسلام هستند وهیچ عرب وعجمی چه سیاه چه سفید در غرب وشرق عالم شایسته این نیست که مرجع رهبری وتبیین دین اسلام باشد. کتب اهل سنت هم در دهها روایت متواتر ومعتبر وصحیح با سند این را نقل کرده اند که پیامبر(ص) فرمودند خلفا بعد از من دوازده نفرند که به اسم نام بردند.....یا واقع غدیر به نقل از کتب اهل سنت صراحت و شفافیت دارد که اولین خلیفه وامام بعد از رسول خدا حضرت علی وآخرینشان قائم آل محمد می باشد بدون شک.
تشیع معتقد است (از باب عقلانی) کسی برای جانشینی پیامبر (_ص) شایسته است که نزدیک ترین اخلاق ورفتار وکردار به رسول خدا داشته باشد ......وچه کسی بهتر از مولا که تربیت شده خود رسول خداست از کودکی تا رحلت خود پیامبر؟
چه کسی شایسته تر از مولا که اولین مردی بود که اسلام آورد ودومین انسان مسلمان بعد حضرت خدیجه است؟
مطالب زیاد است اما به اختصار عرض شد وعرض می کنم که برادران اهل سنت اگر کتبشان را مطلعه بفرمایند خواهند دید که شیعه همان می گوید وبه همان راهی می رود که بزرگان اهل سنت به نقل از پیامبر در کتابهایشان نقل کرده اند. یعنی وقتی درکتب اهل سنت ذکر میشود که:
1) به نقل از پیامبر با سند صحیح: علی حق است وحق باعلی
2)علی قرآن ناطق است
3)وصی وخلیفه وجانشین من علیست تا میرسد به حضرت قائم
4)هر که فاطمه بیازارد مرا وهرکه مرا بیازارد خدا را آزده ......پس تکلیف عمر وابوبکر چیست که فاطمه را کشتند؟؟؟
5) عمار به دست گروهی کافر کشته میشود( پس چرا معاویه که عمار را کشت دایی اهل سنت می نامیدش)
5)...........
باز همعرض می کنم به اختصار نوشته ام وگرنه اینقدر مطالب در تایید و حقانیت تشیع و رد عمر وابوبکر در کتب اهل سنت هست که فقط دیده بینا باید درک کند ومطالعه بفرماید.
من برادران اهل سنت را برای شروع تحقیقاتشان رجوع می دهم به اهانت هایی که بزرگوارانشان ( عمر-ابوبکر-عایشه-معاویه-یزید-و.... به ساحت مقدس پیامبر روا داته اند در همین کتب خودتان)
اول این موضوع تحقیق بفرمایید ببینید این پیامبری که سنگش به سینه میزنید چطور مظلومانه مورد هتک حرمت بزرگانتن قرار میگیرد؟؟؟ به عنوان نمونه عرض کنم:
عایشه در کتب خود شما روایت می کند:
1)پیامبر از آفریقا رقاصه می آورد و در مسجد، آنها می رقصیدند ومن درحالی که سوار پیامبر بودم (یا درآغوشش) نگاه می کردیم ولذت می بردیم
2) پیامبر موقع سجده یه نیشگونی (به قول امروزی ها: یه حالی ) از من میگرفت چون من پاهایم جلوی سجاده اش دراز میکردم
این دونمونه فقط از باب آشنایی ذکر شد وگرنه اگر اتهامات عایشه به پیامبر در کتابهایتان ببیند روزی هزاران بار لعنت می کنید ایشان را که چنین ساحت مقدس رسول خدا را مورد اتهاماتی مثل ....قرار داده است.
ای خدا حقایق روشن است پس دیدگان آنهایی که طالب حقند ودر پی اسلام راستین محمدی هستند باز نما
آیا آیه 28 سوره غافر در شأن ابوبکر نازل شده است
اصل آیه قرآن کریم :
وَ قَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن یَقُولَ رَبىَِّ اللَّهُ وَ قَدْ جَاءَکُم بِالْبَیِّنَتِ مِن رَّبِّکُمْ وَ إِن یَکُ کَذِبًا فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَ إِن یَکُ صَادِقًا یُصِبْکُم بَعْضُ الَّذِى یَعِدُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یهَْدِى مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّاب . غافر / 28 .
و مرد مؤمنى از آل فرعون که ایمان خود را پنهان مىداشت گفت: آیا مىخواهید مردى را بکشید بخاطر اینکه مىگوید: پروردگار من «اللَّه» است، در حالى که دلایل روشنى از سوى پروردگارتان براى شما آورده است؟! اگر دروغگو باشد، دروغش دامن خودش را خواهد گرفت و اگر راستگو باشد، (لا اقل) بعضى از عذابهایى را که وعده مىدهد به شما خواهد رسید خداوند کسى را که اسرافکار و بسیار دروغگوست هدایت نمىکند .
متأسفانه کار جعل حدیث در زمان بنی امیه ؛ به خصوص معاویة بن أبی سفیان به حدی رسیده بود که هیچ فضیلتی از فضائل امیر المؤمنین علیه السلام باقی نماند ؛ مگر این که مشابه همان را برای خلفای سه گانه نقل کردند .
حتی به این اندازه نیز اکتفا نکردند ؛ بلکه حتی فضائلی که برای دیگر پیامبران و پیروان صدیق آنها نقل شده را نیز در حق خلفای سه گانه جعل کردند .
از جمله در ذیل آیه فوق ، مشابه همین فضیلیتی را که قرآن صراحتاً برای حبیب نجار ، مؤمن آل فرعون برشمرده است ، برای ابوبکر نقل کردهاند ؛ چنانچه بخاری در صحیح خودش مینویسد :
حَدَّثَنِی عُرْوَةُ بْنُ الزُّبَیْرِ قَالَ سَأَلْتُ ابْنَ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ أَخْبِرْنِی بِأَشَدِّ شَیْءٍ صَنَعَهُ الْمُشْرِکُونَ بِالنَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ بَیْنَا النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی فِی حِجْرِ الْکَعْبَةِ إِذْ أَقْبَلَ عُقْبَةُ بْنُ أَبِی مُعَیْطٍ فَوَضَعَ ثَوْبَهُ فِی عُنُقِهِ فَخَنَقَهُ خَنْقًا شَدِیدًا فَأَقْبَلَ أَبُو بَکْرٍ حَتَّى أَخَذَ بِمَنْکِبِهِ وَدَفَعَهُ عَنْ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ « أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ » الْآیَةَ .
تَابَعَهُ ابْنُ إِسْحَاقَ حَدَّثَنِی یَحْیَى بْنُ عُرْوَةَ عَنْ عُرْوَةَ قُلْتُ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو وَقَالَ عَبْدَةُ عَنْ هِشَامٍ عَنْ أَبِیهِ قِیلَ لِعَمْرِو بْنِ الْعَاصِ وَقَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرٍو عَنْ أَبِی سَلَمَةَ حَدَّثَنِی عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ .
صحیح البخاری ، البخاری ، ج 4 ، ص 239 – 240 .
عروة بن زبیر میگوید : از پسر عمرو عاص پرسیدم : بدترین کاری که مشرکان در حق پیامبر خدا روا داشتند چه بود ؟ گفت : روزی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در داخل حجر اسماعیل مشغول نماز بود ، عقبة بن معیط وارد مسجد الحرام شد ، دید پیامبر نماز میخواند ، پارچهای دور گردن آن حضرت افکند و با شدّت آن را میپیچید ، ابوبکر تا این صحنه را دید بازوانش را گرفت و وی را از پیامبر دور کرد و گفت : آیا میخواهی کسی را بکشی که میگوید : پروردگار و آفریننده من خدا است ؟
عروة بن زبیر و عمرو عاص ، عضو گروه جعل حدیث و از دشمنان امیر المؤمنین علیه السلام :
در سند این روایت دو نفر وجود دارد که هر دو از دشمنان امیر المؤمنین علیه السلام، یکی عمرو بن عاص و دیگری عروة بن زبیر .
عروة بن زبیر و عمرو بن عاص از جاعلان حدیث و عضو گروه جعل حدیث معاویه بودهاند ؛ از این رو نمیتوان به حدیث چنین اشخاصی اعتماد کرد ؛ چنانچه ابن أبی الحدید شافعی در شرح نهج البلاغه ، ج4 ، ص 63 به نقل از استادش ابو جعفر اسکافی مینویسد :
أن معاویة وضع قوما من الصحابة وقوما من التابعین على روایة أخبار قبیحة فی علی علیه السلام ، تقتضی الطعن فیه والبراءة منه ، وجعل لهم على ذلک جعلا یرغب فی مثله ، فاختلقوا ما أرضاه ، منهم أبو هریرة وعمرو بن العاص والمغیرة بن شعبة ، ومن التابعین عروة بن الزبیر .
معاویه ، گروهی از صحابه و تابعین را گماشت تا روایات و احادیث دروغینی که بیانگر نقض و بیزاری جستن از علی (علیه السلام) باشد ، بسازند . و حقوقتی هم برای آنان مقرر کرد که از این افراد ابوهریره ، عمروعاص ، مغیرة بن شعبة ، از اصحاب و عروة بن زبیر از تابعان می باشد .
بعد از آن دو نمونه از جعلیات عروه بن زبیر نقل میکند :
روى الزهری أن عروة بن الزبیر حدثه ، قال : حدثتنی عائشة قالت : کنت عند رسول الله إذ أقبل العباس وعلى ، فقال : یا عائشة ، إن هذین یموتان على غیر ملتی أو قال دینی .
زهری روایت کرده است که عروة بن زبیر برای او نقل کرد که عایشه به من گفت : من پیش رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بودم ، در همان عباس و علی علیه السلام وارد شد . رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود : « ای عایشه ! این دو نفر در حالی از دنیا میرود که بر غیر ملت و یا دین من هستند » .
وروى عبد الرزاق عن معمر ، قال : کان عند الزهری حدیثان عن عروة عن عائشة فی علی علیه السلام ، فسألته عنهما یوما ، فقال : ما تصنع بهما وبحدیثهما ! الله أعلم بهما ، إنی لأتهمهما فی بنی هاشم . قال : فأما الحدیث الأول ، فقد ذکرناه ، وأما الحدیث الثانی فهو أن عروة زعم أن عائشة حدثته ، قالت : کنت عند النبی صلى الله علیه وسلم إذ أقبل العباس وعلى ، فقال : ( یا عائشة ، إن سرک أن تنظری إلى رجلین من أهل النار فانظری إلى هذین قد طلعا ) ، فنظرت ، فإذا العباس وعلی بن أبی طالب .
عبد الرزاق از معمر نقل کرده است که گفت : نزد زهری دو حدیث به نقل از عروه و از عایشه در باره علی وجود داشت ، و لذا من از وی در باره آن دو حدیث سؤال کردم ، گفت : با این دو حدیث و راویان آن چه کار بکنم ، خدا از آن دو نفر آگاهتر است ، من رابطه این دو نفر را با به بنی هاشم خوب نمیدانم .
اما حدیث اول که گذشت (روایت قبلی) و اما حدیث دوم این است که : عروة میگوید : از عایشه شنیدم که گفت : نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بودم ، فرمود : ای عایشه ! اگر دوست داری دو نفر از اهل آتش را ببینی ، پس به این دو نفر بنگر ، نگاه کردم دیدم عباس و علی وارد شدند .
با این حال چگونه میشود که به حدیث چنین فردی اعتماد کرد ؛ با این که میدانیم یکی از نشانه های نفاق که شیعه و سنی بر آن اتفاق دارند ، دشمنی با امیر المؤمنین علیه السلام است . مسلم نیشابوری در صحیحش مینویسد :
عَنْ زِرٍّ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ وَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ إِنَّهُ لَعَهْدُ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَیَّ أَنْ لَا یُحِبَّنِی إِلَّا مُؤْمِنٌ وَلَا یُبْغِضَنِی إِلَّا مُنَافِقٌ .
صحیح مسلم ، ج1 ، ص60،61 و ... .
قسم به خدایی که دانه را شکافت و مردمان را آفرید ، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به من یادآوری فرمود که مرا جز مؤمن کس دیگری دوست نمیدارد و به غیر از منافق کس دیگری با من دشمنی نمیورزد .
از طرف دیگر روایات متعددی در هر حد تواتر از نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است که آن حضرت فرمود :
عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ عَنْ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ آیَةُ الْمُنَافِقِ ثَلَاثٌ إِذَا حَدَّثَ کَذَبَ وَإِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ وَإِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ .
صحیح بخاری ، ج1، ص14 ، کتاب الایمان ، باب علامة المنافقین و صحیح مسلم ، ج1، ص56 ، کتاب الایمان ، باب خصال المنافق و... .
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند : منافق سه نشانه دارد : در هنگام سخن گفتن دروغ می گوید ، وقتی وعده میدهد ، تخلف میکند ، وقتی امانتی به وی میسپاری خیانت میکند .
وضعیت عمرو بن عاص اصلاً نیازی به بررسی ندارد ، کسی در دشمنی او با امیر المؤمنین شبههای ندارد و طبق قاعده قبلی روایات وی را نیز میتوان رد کرد .
تعارض با روایت دیگری از عایشه :
این روایت ، با روایت دیگری از طریق عروة بن زبیر ، از عایشه دختر ابی بکر که اتفاقا در صحیح بخاری نیز آمده است ، در تعارض است . بخاری در صحیحش مینویسد :
حَدَّثَنِى عُرْوَةُ أَنَّ عَائِشَةَ - رضى الله عنها - زَوْجَ النَّبِىِّ - صلى الله علیه وسلم - حَدَّثَتْهُ أَنَّهَا قَالَتْ لِلنَّبِىِّ - صلى الله علیه وسلم - هَلْ أَتَى عَلَیْکَ یَوْمٌ کَانَ أَشَدَّ مِنْ یَوْمِ أُحُدٍ قَالَ « لَقَدْ لَقِیتُ مِنْ قَوْمِکِ مَا لَقِیتُ ، وَکَانَ أَشَدُّ مَا لَقِیتُ مِنْهُمْ یَوْمَ الْعَقَبَةِ ، إِذْ عَرَضْتُ نَفْسِى عَلَى ابْنِ عَبْدِ یَالِیلَ بْنِ عَبْدِ کُلاَلٍ ، فَلَمْ یُجِبْنِى إِلَى مَا أَرَدْتُ ، فَانْطَلَقْتُ وَأَنَا مَهْمُومٌ عَلَى وَجْهِى ، فَلَمْ أَسْتَفِقْ إِلاَّ وَأَنَا بِقَرْنِ الثَّعَالِبِ ، فَرَفَعْتُ رَأْسِى ، فَإِذَا أَنَا بِسَحَابَةٍ قَدْ أَظَلَّتْنِى ...
صحیح البخاری ، ج4 ، ص83 .
عروه از عایشه همسر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم ) نقل میکند که گفت : از پیامبر خدا پرسیدم : آیا روزی سختتر از روز احد برای شما پیش آمده است ؟
فرمود : از افراد فامیل تو بیش از اندازه آزار و اذیت دیدم که بدترین آن در حادثه جمره عقبه بود ، همان هنگامی که من به علی بن عبد یالیل شکایت کردم (تا با سفارش به افراد قومت دست از آزارها بردارند) ولی جوابی جز بی مهری و بی اعتنایی نشنیدم و لذا غمگین و ناراحت حرکت کردم تا رسیدم به قرن الثعالب ( مکانی نزدیک مکه که میقات اهل نجد است) به آسمان نگاه کردم ، ابری دیدم که بر من سایه افکنده بود ...
طبق روایت قبلی ، سختترین روز پیامبر گرامی اسلام ، روزی بوده است که به قول برخی از مفسرین اهل سنت ، عقبة بن معیط میخواست پارچهای دور گردن پیامبر بپیچد و آن حضرت را به شهادت برساند که ابوبکر به داد آن حضرت رسید و ایشان را از دست مشرکان نجات داد !!! ؛ اما طبق این روایت ، سخت ترین روز پیامبر ، روز عقبه بوده که افراد قوم عایشه آن حضرت را آزار و اذیت میکردهاند و... .
از طرفی میدانیم که پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) سخنی نمیگوید که سخن قبلی وی را نقض کند ؛ پس یا سخت ترین روز ، روزی بوده است که ابوبکر به داد پیامبر رسیده ! یا روزی بوده افرا قوم عایشه او را اذیت میکردهاند .
در نتیجه این دو روایت با یگدیگر متعارض هستند و تعارضا تساقطا .
به نقل از سایت ولی عصر(عج)
من یک شیعه هستم. حکومت من ،جمهوری اسلامی ایران است. تنها حکومت شیعی در دنیا.......در بین انواع حکومت های جورواجور .جمهوری اسلامی ایران تنها حکومتی که منتسب به ائمه اطهاراست .تنها حکومتی در بین همه حکومت های دنیا که منسوب به فاطمه الزهرا است. و من یک شیعه هستم.واین افتخار من است که وقتی مسیحی ها- یهودی ها-بودایی ها-سنی ها- بهایی ها-وهابی ها.... همه حکومت دارند حکومت من حکومتی شیعه وبراساس چهارده معصوم شکل گرفته است. می دانم می دانم مشکلات هست می دانم می دانم خیلی خیلی با حکومت واقعی شیعه فاصله داریم ..........اما من حکومتم شیعیست واین افتخار من است. اما دلم این روزها گرفته است .......خیلی خیلی دلم گرفته است .دلم از بعضی هم کیشان شیعه ام گرفته است. وقتی می بینم برای نابودی حکومت شیعه با وهابی ها-با بهایی ها-با سنی ها- با مسیحی ها-با یهودی ها همکاری می کند.منظورم هم کیش شیعی من است. آخ دلم می گیرد وقتی توی هم کیشم را می بینم که برای زدن ریشه حکومت شیعمان گرفتار خوش رقصی برای وهابی ها ویهودی ها و جماعت غرب نشین شده ایی.....دلم خیلی خیلی می گیرد.راستی تو مگر شیعه نیستی؟ بله می دونم شیعه هستی اما گرفتار دلارها که شدی ......شیعه را و تنها حکومتش را می فروشی که صاحب دلارهای خوش رنگ وهابی ها وبهایی ها و غرب نشین ها شوی. آخ من غربت مولایم علی را دربین خیلی از جماعت شیعه می بینم آن زمانی که می بینم هم قسم شده ایی برای زدن ریشه حکومتی که منسوب مولایم می باشد. آخ چقدر قلب تو بانویم فاطمه جان از اینها غمگین است .بانویم ،عالم وآدم فدای قلبتان .من اما شیعه هستم .با همه کم وکاستی هایم. من می مانم به پای عهدم به پای قولم. آخ مولایم مهدی جان : من کار ندارم من پول ندارم من پدرم فقیر است من پارتی هم ندارم اما اما اما به جان مقدستان قسم من می مانم من می مانم و با خونم درخت تنها حکومت شیعی جهان را آبیاری خواهم کرد. من پول ندارم اما از مادرتان فاطمه خجالت می کشم که صاحب دلاری های خوش رنگ بهاییان و وهابیان و غرب نشین ها شوم. من می مانم با همه وجودم می مانم .من هرگز هرگزهر گز پرچمی را که قرار است به دستان مبارک شما بدهیم بر زمین نخواهم گذاشت و به دست اجنبی ها نخواهم داد. من شیعه هستم .من می مانم حتی اگر تنها ماندگار عرصه ماندن باشم اما خواهم ماند واز حکومت شیعیمان با خونم دفاع خواهم کرد تا روزی که تو بیایی آقا جان.