در ابتدا میخواهم عرض کنم که صحاح سته اهل سنت معتبر ترین کتابهای اهل سنت میباشند که به شرح زیر میباشند.
1ـ صحیح بخاری، تألیف محمد بن اسماعیل بخاری، متوفّی 256 هجری، 9 جزء در 3 مجلّد.
2ـ صحیح مسلم، تألیف مسلم بن حجاج نیشابوری، متوفّی 261 هجری، 5 جلد که جلد پنجم آن فهرست است.
3ـ سنن ابن ماجه، تألیف حافظ ابو عبداللّه محمد بن یزید قزوینی، متوفّی 275 هجری، 2 جلد.
4ـ سنن ترمذی، تألیف ابو عیسی محمد بن عیسی بن سورة، متوفّی 279 هجری، 5 جلد.
5ـ سنن ابیداود، تألیف حافظ ابو داود سلیمان بن اشعث سجستانی ازدی، متوفّی 275 هجری، 4 جلد در دو مجلّد.
6ـ سنن نسائی، تألیف ابوعبدالرحمن احمدبن شعیب بن علی نسائی، متوفّی 303 هجری، 8 جلد در 4 مجلد.
این کتابها مخصوصا دو کتاب اول را اهل سنت چشم بسته قبول دارند. نویسندگان این کتابها همه ایرانی الاصل هستند. که ما ایرانی ها خود انها را قبول نداریم و معتقدیم با افکار زشتشان و بیان کردن احادیثی زشت نه تنها به خدا بلکه به فرستاده اش حضرت محمد را بی شرمی و تهمت و اسرائیلیات را به بی نهایت رسانده اند. و جالب اینجاست که اگر کسی میخواهد با اسلام اشنا شود برادران اهل سنت ما میگویند برو کتابهای بخاری و مسلم را مطالعه کن ؛ به نظر شما ان شخص بعد از خواندن اسرائیلیات این کتابها به ریش مسلمانان بااین خدایشان و پیامبرشان نمیخندد یا ملحد و لائیک بودن را به مسلمانی ترجیح نمیدهد.
اسرائیلیات و کتاب بخاری را در پستهای زیر بیان کردیم حال نوبت به صحیح مسلم میرسد و در زیر چند نمونه از خزعبلات صحیح مسلم را بررسی میکنیم. ( البته دوستش جناب بخاری هم بیشتر این خزعبلات را اورده است )
نمونه اول : در کتاب صحیح مسلم و بخاری که می فرمائید أصح الکتب بعد از قرآن است، نقل می کند از قول عایشه که:
کان رسول الله (صلی الله علیه و سلم) مضطجعا فی بیتی کاشفا عن فخذیه أو ساقیه، فستأذن ابوبکر، فأذن له و هو علی تلک الحال؛ فتحدث ثم استأذن عمر، فأذن له و هو کذلک؛ فتحدث ثم استأذن عثمان، فجلس رسول الله (صلی الله علیه و سلم) و سوی ثیابه؛ قال محمد و لا أقول ذلک فی یوم واحد فتحدث؛ فلما خرج، قالت عایشة: یا رسول الله! دخل أبوبکر، فلم تهتش له و لم تباله؛ ثم دخل عمر، فلم تهتش له و لم تباله؛ ثم دخل عثمان، فجلست و سویت ثیابک؛ فقال الا استحیى من رجل تستحی منه الملائکة.
رسول اکرم (صلی الله علیه و سلم) آن روز که نوبت من بود، در خانه خوابیده بود، بطوری که ران حضرت کاملا نمایان بود؛ آقای ابوبکر آمد و گفت یا رسول الله اجازه داخل شدن می دهید و رسول اکرم (صلی الله علیه و سلم) اجازه داد، و ران رسول اکرم (صلی الله علیه و سلم) هم همینطور باز بود؛ با او صحبت کرد و بعد آقای عمر اجازه ورود خواست و رسول اکرم (صلی الله علیه و سلم) اجازه داد و رسول اکرم (صلی الله علیه و سلم) در همان حال بود؛ با او هم صحبت کرد و در این هنگام جناب عثمان هم آمد و رسول اکرم (صلی الله علیه و سلم) تا عثمان را دید، بلند شد و نشست و لباسش را درست کرد و رانهایش را پنهان کرد؛ سپس آنها با هم صحبت داشتند و بعد رفتند؛ از رسول اکرم (صلی الله علیه و سلم) پرسیدم که وقتی ابوبکر داخل شد، عکس العمل و اهمیتی نشان ندادی و رانهایت همانطور بود؛ بعد از آن عمر آمد و باز هم اهمیتی ندادی؛ اما چرا وقتی عثمان آمد، بلند شدی و نشستی و لباس هایت را روی رانت کشیدی؟ رسول اکرم (صلی الله علیه و سلم) گفت: عایشه! آیا خجالت نکشم از مردی که ملائکه از او خجالت می کشند؟!
صحیح مسلم، ج7، ص117، ح6103
حالا چرا پیامبر از پدر عایشه ، خلیفه اول خجالت نمیکشد نمدانیم یا از جناب عمر هم همین طور ؛ ولی از عثمان خجالت میکشد.
نمونه دوم : ام حرام، همسر عبادةبن صامت بود و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می رفت منزل او و ام حرام غذا درست می کرد و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می خورد، یک روزی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سر خود را گذاشتند روی زانوی ام حرام و او سر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را تفتیش می کرد و شپش های سر او را جدا می کرد.
صحیح مسلم، ج6، ص49
حال پیامبر در خانه یک نامحرم چه کار میکند دلیلش چیست ؟ سر خود را گذاشتند روی زانوی یک نامحرم ایا اشکال !!! ندارد ؟ در سرش شپش است جستجو میکند ؟ مگر نه اینکه پیامبر فرمود نظافت نشانه ایمان است.ایا خلق عظیم یا اسوه حسنه برادران اهل سنت همچین فردی میباشد ؟
نمونه سوم : آقای عبدالله بن عمر می گوید:
إرتقیت یوما علی ظهر بیت لنا، فرأیت رسول الله علی لبنتین مستقبلا بیت المقدس لحاجته.
ما همسایه رسول اکرم (صلی الله علیه و سلم) بودیم و یک روز رفتم پشت بام و خانه های همسایه ها را نگاه می کردم و خانه رسول اکرم (صلی الله علیه و سلم) را دید می زدم، دیدم رسول اکرم (صلی الله علیه و سلم) دو خشت آجر گذاشته و رو به بیت المقدس دارد قضای حاجت می کند.
صحیح مسلم، ج1، ص185
حالا چرا یک صحابه بالای پشت بامها را دید میزد بماند .
نمونه چهارم : فرود آمدن خداوند از عرش به زمین:
عن أبی هریرة عن رسول اللّه صلّى اللّه علیه وسلّم قال: ینزِل اللّه إلى السماء الدنیا کلّ لیلة حین یمضی ثلث اللیل الأوّل; فیقول: أنا الملک، أنا الملک، من ذا الذی یدعونی فأستجیب له، من ذا الذی یسألنی فأعطیه، من ذا الذی یستغفرنی فأغفر له، فلا یزال کذلک حتى یضیء الفجر.
خداوند هر شب در بخش پایانى شب، به آسمان زمین فرود مى آید و تا طلوع فجر ندا مى کند: چه کسى است که مرا بخواند و از من چیزى بخواهد و طلب بخشش کند، تا خواسته هاى وى را بر آورده نمایم.
صحیح مسلم، ج 2، ص175
نمونه پنجم : تخفیف دادن نماز 50 رکعتی به 5 رکعت
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در شب معراج وقتی به آسمانها سیر داده شد، دستور یافت که امّت او باید در هر شبانه روز 50 نماز بخوانند. چون ازنزد خدا برگشت (!) در راه به حضرت موسی علیه السلام برخورد (البتّه توجّه داشته باشید که حضرتش هنگام معراج، در سر راه خود با تنی چند از انبیاء الهی برخورد داشت، حال چه شد که هنگام برگشت فقط با حضرت موسی علیه السلام برخورد میکند، نمیدانیم!) موسی علیهالسلام پرسید: چه آوردی؟ فرمود: دستور 50 نماز. گفت: من قوم خود را تجربه کردم و میدانم امّت تو طاقت ندارند آن را به جا بیاورند برگرد به سوی خدا و از او تخفیف بگیر. (گوئیا قوم یهود نیز نمازشان مثل نماز مسلمانان بود!) حضرت برگشت و عرضه داشت که خدایا! امّت من طاقت ندارند، تخفیف بده. (یعنی او از ابتدا نمیدانست که امّتش طاقت ندارند و چون حضرت موسی علیهالسلام تذکّر داد آنگاه دانست که امّتش نمیتوانند 50 نماز بخوانند و همینطور تا 5 نماز!) خداوند 5 نماز از آن کم کرد. برگشت و چون نزد حضرت موسی علیه السلام رسید (عجیب است هیچیک از پیامبران از او نپرسیدند که چرا دوباره ـ و چندباره ـ برگشتی ! گوئیا در برگشت، هر یک به جایی دیگر رفته بودند و فقط حضرت موسی علیه السلام سر جای خود بود!) پرسید: چه آوردی؟ حضرت جواب داد که 5 نماز تخفیف داده شد. او همان مطلب گذشته را تکرار کرد و این رفت و آمد آنقدر تکرار شد (یعنی هر بار 5 نماز کم شد) تا به 5 نماز رسید. موسی علیه السلام گفت: من قوم خود را آزمودم و میدانم امّت تو طاقت ندارند. زیرا آنها ضعیفترند. برگرد و تخفیف بگیر. حضرت فرمود: دیگر خجالت میکشم از بس رفتم و آمدم (لابد خسته شد!) ـ و در بعض روایات حضرت رفت و ا ز خدا به همان صورت درخواست کرد ولی خدا قبول نکرد.
صحیح مسلم، ج 1، ص 51 ـ 145، کتاب الایمان، باب 74، ح 259 و 263 و 264?
نمونه ششم : حضرت موسى سیلى بر صورت عزرائیل مى نوازد:
قریب به این اسطوره، قضیّه اى است که ابوهریره نقل مى کند که حضرت موسى هنگام قبض روح، چنان سیلى به صورت عزرائیل نواخت که چشم او از حدقه بیرون پرید، و او به خداوند از دست حضرت موسى شکایت نمود وگفت: اگر موسى مورد عنایت تو نبود، من هم با وى به سختى برخورد مى کردم.
عن أبی هریرة، قال: أرسل ملک الموت إلى موسى (علیه السلام) فلمّا جاءه صکّه ففقأ عینه، فرجع إلى ربّه فقال أرسلتنی إلى عبد لا یرید الموت، قال: فردّ اللّه إلیه عینه.
صحیح مسلم، ج 7، ص100، کتاب الفضائل باب فضائل موسى
نمونه هفتم : خداوند اسمان و زمین را در هفت روز افرید !!!
صحیح مسلم ج 8 ص 127
اما قرآن میگوید در سته ایام ( شش روز ) اعراف /
منبع: دل آسمانی
صحاح سته اهل سنت