اهل سنت شیعه شده(آقای محمد س شغل معلم اهل ایرانشهر)
من از دسته مسلمانانی ساده دلی بودم که بر عقیده ای که داشتم خشنود بوده و تنها راه حقیقی اسلام را مذهب امام ابوحنیفه می دانستم هر چند در کشوری زندگی می کردم که قوانین رسمی و اکثریت آن شیعه بود اما محیط مذهبی و عقیدتی ما چنان بود که بخود اجازه ی فکر کردن به حقانیت مذاهب دیگر را نمی دادم . رفتن به دانشگاه و زندگی با شیعیان و داشتن رفقای شیعه هیچ کدام باعث نشد که گرایشی به آنها در من ایجاد شود زیرا شرکت در مجالس مذهبی و پیروی از علمای مذهبم سد محکمی را در وجودم برای رخنهی عقاید به اصطلاح روافض ایجاد کرده بود . و شیعیان را گروهی غالی می پنداشتم و به دلیل اهانت به صحابه و داشتن عقایدی مانند تقیه ، استعانت از اهل قبور و ... دچار انحرافات آشکاری شدهاند .
منطقه ی ما که عموما قلمرو مذهب شاگرد حضرت امام صادق (علیه السلام) یعنی ابوحنیفه بود بستر ظهور عقایدی تازه گردید که داعیان این عقاید خود را اهل سنت واقعی می خواندند و پیروان دیگر مذاهب را اهل بدعت و شیعیان را مشرک می دانستند . اگر چه در اثر این دعوت پریشانی همه جا را فرا گرفته بود ، اما مدعیان تفکر نوین که همان سلفی ها و یا وهابیون بودند با ادعای داشتن تحصیلات عالیه ی دینی در عربستان و حجاز که خاستگاه دین اسلام و سرزمین وحی و نبوت است سعی در اثبات حقانیت خویش داشتند و می گفتند این طبیعی است که مردمی که در شهر رسول الله (صلی الله علیه و آله ) زندگی می کنند از مذهب حق پیروی می کنند نه شماها که مدتها گذشته تا اسلام به مناطق شما رسیده است ، لذا تا حدودی در گسترش عقیده ی خود موفق بودند .
علمای حنفی منطقه بعضی به دلیل جلوگیری از اختلاف در مقابل آنها سکوت می کردند و برخی نیز به دلیل ناتوانی و بی علمی خودشان و یا بی فایده دانستن مباحثه علمی موضعی خنثی داشتند و عده ای نیز در حد توان به مقابله با این جریان می پرداختند .
من به عنوان یک حنفی معتقد و پیرو علمای مذهب دیوبندی از این تناقضات شدیدا متحیر بودم و هر وقت فراغتی پیدا می شد دنبال تحقیق و مطالعه کتب بودم و این گونه بود که با اندیشه های ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب و دیگر پیروان آنها آشنا گشته ، خلاصه ی منهاج السنه را مطالعه نمودم و با شرکت در مجالس حنفی و سلفی دنبال حقیقت می گشتم تا اینکه وقتی حملات شدید ابن تیمیه به حضرت علی (علیه السلام)- که به انگیزه ی دفاع از اهل سنت و رد بر کتاب منهاج الکرامه علامه ی حلی نشوته بود – را مشاهده کردم تنفری شدید وجودم را فرا گرفت و از طرفی تناقضی شدید میان گفته و عقیده ی آن ها با عملشان در خصوص اعتقاد به نظریه ی عدالت صحابه یافتم .
مگر علی (علیه السلام ) از صحابه نیست ؟ پس چرا او را زیر سوال می برند ؟ آیا علی (علیه السلام) که به ادعای آنها خلیفه ی چهارم می باشد چگونه است از طرفی می گویند صحابه مانند ستارگانی هستند که اقتدا به هر کدام هدایت بخش است و از طرفی وقتی شیعیان در مقام بیان عقیده ی خویش در مورد رفتار بعضی از صحابه ، به نقد آنها می پردازند آنها در جهت تقویت و حمایت صحابه ی مورد نقد شیعه به خلاف عقیده ی اعلام شده ی خودشان به مخدوش کردن علی (علیه السلام) اقدام می کنند ؟
البته با اقدام شجاعانه ی علمای چهار فرقه اهل سنت در فتوا به گمراه بودن ابن تیمیه و زندانی کردن آن ، موضع خوبی گرفتند ولی با خود می اندیشیدم که ادعای شیعیان مبنی بر مظلوم واقع شدن اهل بیت (علیهم السلام) با توجه به پیدایش چنین عالمانی در میان اهل سنت آیا واقعا به صرف اینکه نظر شیعیان است قابل بررسی نیست ؟
با خود می گفتم در جایی که یک مکتب فکری و یک عالم گمراه این همه فتنه گری می کند آیا تاثیر حکومت های مخالف علویان و اهل بیت (علیهم السلام) در طول تاریخ در جهت دور کردن مردم از اهل بیت (علیهم السلام) حتی به عنوان یک احتمال هم قابل بررسی نیست ؟ آیا علمای اهل سنت و مردم زمان ما به دلیل سادگی خویش قربانی سیاست های مخالفان حضرت علی (علیه السلام ) نشدند ؟
وقتی از علمایمان درباره اهل بیت می پرسیدم و یا به مطالعه ی کتب مذهبی می پرداختم این جواب را در می یافتم که اهل سنت محب اهل بیت (علیهم السلام) هستند و تمام شعرای بنام اهل سنت در مدحشان شعر گفته اند . ولی استنباط کلی من این بود که اهل بیت (علیهم السلام) نه معصوم بودند و نه خود چنین ادعای داشتند بلکه این غالیان بودند که اینها را درست کردند .
اما سخنان و دیدگاه ابن تیمیه حنبلی مذهب – که پیشوای معنوی سلفیان امروزی است – در مورد علی (علیه السلام) و نقض حریم اعتقادی اهل سنت یعنی عدالت صحابه توسط او ، ذهن مرا به جای مقایسه ی دو مسلک وهابی و حنفی به بررسی دو مذهب سنی و شیعه متوجه کرد و این گونه بود که سعی نمودم خودم را از قیود تعصبات و چراغ خطرهایی که مذاهب مانند حصاری به دور خود کشیده اند تا هر گونه سخن دیگری به گوش پیروانش نرسد آزاد کنم .
در خلال شرکت در مجالس مذهبی به نکته ی عجیبی برخورد کردم ، وهابی ها با شگرد خاص با مخفی شدن در لباس یک عالم حنفی ، افکار خود را به خورد مردم می دادند و حتی در این جلسات که عامه ی مردم به دلیل بی اطلاعی و علما هم به دلیل خوش باوری و اعتماد به حنفی بودن بر پا کنندگان مجالس و شاید هم به دلیل عدم بضاعت علنی به دلیل فاصله گرفتنشان از مطالعه و درگیر شدن با مسایل اجتماعی و اقتصادی و زندگی روزمره ، ندانسته تبدیل به بوق تبلیغاتی وهابی ها می شدند . در حالی که اگر مشخصا می دانستند که کسی وهابی است از او فاصله می گرفتند .
من در ابتدا تحت تاثیر چنین فضاهایی ، شعرهای تند و احساسی در رد زیارت قبور ، در دفاع از نظریه ی عدالت صحابه ، در مدح خلفای راشدین و حمله ی به منتقدان آنها و تبیین توحید از دیدگاه وهابیون در رد رفتار به اصطلاح اهل بدعت و به قول آنها مشرکین زمانه که درجه ی شرکشان از مشرکان جاهلی هم افزون تر است سرودم . ولی بعدا با مراجعه به مکتب حنفی ها به بطلان بسیاری از این نظرات از دیدگاه احناف پی بردم و آن وقت بود که متوجه شدم که من چگونه ناخود آگاه در جایگاه یک حنفی مخالف وهابیت ، به بیان افکار وهابیت در شعرهایم دست زده ام ، لذا بار دیگر همان سوالات را به شکل خیلی محسوس تر طرح کردم که آیا همان طوری که علمای حنفی و پیروان آنها این گونه دچار فریب می شوند یا در اثر جهالت دچار اشتباه شده یا در واقع می دانند و کتمان و سکوت می کنند ، اسلاف آنها هم در روزگار ائمه ی معصومین (علیهم السلام)همین گونه دچار فریب فریبکاران و حکومت های غاصب نشده اند ؟ و خود را از نعمت هدایت ائمه ی معصومین (علیهم السلام) محروم نکرده اند ؟ و این گونه بردگی فکری و وابستگی به سیاست بازان حیله گر را در اثر همین سادگی و ساده لحی خویش ( مانند ابوموسی اشعری و به تبع آن اشاعره ) در مسلک و مذهب خود نهادینه نکرده اند ؟
در گیر و دار این اتفاقات هر وقت اذان و نماز ار حرم امام رضا (علیه السلام) یا خواهرش (علیها السلام) از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش می شد به دقت به آن نگاه می کردم و عشقی عجیب به امام غریب تمام وجودم را فرا می گرفت ، تا این که صبح جمعه ای صدای مردی عاشق اهل بیت (علیهم السلام) تمام تنم را لرزاند . مرحوم محمد رضا آقاسی بود که در انتظار مولایش امام زمان (عج) و در صفای بارگاه امام هشتم (علیه السلام ) در وصف آن دو می خواند و این گونه بود که حسی به من می گفت عشق اینجاست ، راه اینجاست ، چرا به بیراهه می روی ؟ از آنان که امت واحده ی محمد (صلی الله علیه و آله ) را به هفتاد و دو فرقه ی ضاله تقسیم نمودند و خود را از کشتی نجات اهل بیت عقب کشیدند و چشم خویش را بر ثقلین بستند و از درک امام زمان (عج) خویش عاجز گشته و به مرگ جاهلی مرده و پیروانش هم می میرند ، هان حذر کن .
نوراهای مرحوم آقاسی را تهیه کردم شعرهایش ، حسش و گریه هایش مرا سخت متاثر کرد و بچه ی خردسال مرا نیز عاشق او نمود . مدتی گذشت که می خواستم از این حس به سادگی عبور کنم اما دیگر دست من نبود این کرامت ضامن آهو بود که من را به حضور طلبید و از عنایت خویش مرا بهره مند ساخت و عطش درون مرا تسکین داد ......
برگرفته از کتاب پرچمهای برافراشته داستان شیعه شدن یک معلم اهل سنت از ایرانشهر
آقای محمد س شغل معلم اهل ایرانشهر