ـ گریه رسول خدا صلی الله علیه وآله در دو سالگی فرزندش حسین علیه السلام
عن ابن عباس قال: فلما أتت على الحسین من مولده سنتان کاملتان خرج النبی صلى الله علیه وآله وسلم فی سفر له، فلما کان فی بعض الطریق وقف فاسترجع ودمعت عیناه، فسئل عن ذلک، فقال: هذا جبریل یخبرنی عن أرض بشاطىء الفرات یقال لها کربلا، یقتل بها ولدی الحسین ابن فاطمه، فقیل: من یقتله یا رسول الله؟ فقال: رجل یقال له یزید، لا بارک الله له فی نفسه! وکأنی أنظر إلى مصرعه ومدفنه بها، وقد أهدی برأسه، واللّه ما ینظر أحد إلى رأس ولدی الحسین فیفرح إلّا خالف اللّه بین قلبه ولسانه.
قال: ثم رجع النبی صلى الله علیه وآله وسلم من سفره ذلک مغموما ثم صعد المنبر فخطب ووعظ والحسین بن علی بین یدیه مع الحسن، قال: فلما فرغ من خطبته وضع یده الیمنى على رأس الحسن والیسرى على رأس الحسین ثم رفع رأسه إلى السماء فقال: اللهم! إنی محمد عبدک ونبیک وهذان أطایب عترتی وخیار ذریتی وأرومتی ومن أخلفهم فی أمتی، اللهم! وقد أخبرنی جبریل بأن ولدی هذا مقتول مخذول، اللهم! فبارک له فی قتله واجعله من سادات الشهداء، إنک على کل شیء قدیر، اللهم! ولا تبارک فی قاتله وخاذله. قال: وضجّ الناس فی المسجد بالبکاء. فقال النبی صلى الله علیه وآله وسلم: أتبکون ولا تنصرونه! اللهم! فکن أنت له ولیا وناصرا.
قال ابن عباس: ثم رجع وهو متغیر اللون محمر الوجه فخطب خطبه بلیغه موجزه وعیناه یهملان دموعا ثم قال: أیها الناس! إنی قد خلفت فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی وأرومتی ومراح مماتی وثمرتی، ولن یفترقا حتى یردا علیّ الحوض، ألا! وإنی أسألکم فی ذلک إلا ما أمرنی ربی أن أسألکم الموده فی القربى، فانظروا أن لا تلقونی غدا على الحوض وقد أبغضتم عترتی وظلمتموهم،... ألا! وإن جبریل علیه السلام قد أخبرنی بأن أمتی تقتل ولدی الحسین بأرض کرب وبلاء. ألا! فلعنه الله على قاتله وخاذله آخر الدهر. قال: ثم نزل على المنبر، ولم یبق أحد من المهاجرین والأنصار إلا واستیقن أن الحسین مقتول.
از ابن عباس روایت شده: هنگامی که حسین دو ساله شد نبی اکرم صلى الله علیه وآله وسلم در مسافرت بود در میانه راه توقف نمود و استرجاع نمود [انا لله وانا الیه راجعون گفت] و اشک از چشمان حضرتش جاری شد، از علت این اقدام حضرت سؤال کردند، حضرت فرمود: جبریل هم اکنون به من خبر داد از سرزمینی در ساحل فرات که به آن کربلا گفته میشود، و در آنجا فرزندم حسین بن فاطمه به شهادت میرسد. گفته شد: یا رسول الله چه کسی او را میکشد؟ فرمود: شخصی که به او یزید گفته میشود، لا بارک الله له فی نفسه! و گویی که او را در قتلهگاهش میبینم، در حالیکه سر او را به هدیه میبرند، واللّه! کسی نیست که به سر بریده فرزندم حسین نظر افکند و خشنود گردد إلّا اینکه خداوند بین قلب و زبانش جدایی بیاندازد.
هنگامی که نبی اکرم صلى الله علیه وآله وسلم از سفر بازگشت مغموم و حزین به منبر رفت و برای مردم خطبه خواند و موعظه خواند و این در حالی بود که حسین بن علی به همراه برادرش حسن نزد رسول خدا صلّی الله علیه وآله حاضر بودند، وقتی رسول خدا صلّی الله علیه وآله از خطبه فارغ شد دست راستش را بر سر حسن و دست چپش را بر سر حسین گذارد و سر به آسمان بلند نمود و عرض کرد: خدایا! من محمد بنده تو و پیامبرت هستم و این دو از بهترین عترت و ذریه و جانشینان من در روی زمین هستند، خدایا! جبریل به من خبر داده که این فرزندم مقتول و مخذول خواهد گردید، خدایا! قتلش را برایش آسان گردان و او را سرور شهداء قرار بده، که تو بر هر کاری توانا و قادری، خدایا! قاتل او را مبارک نگردان. در این حال تمام مردم در مسجد به ضجّه و گریه افتادند. نبی اکرم صلى الله علیه وآله وسلم فرمودند: آیا گریه میکنید و او را یاری نمیکنید؟! خدایا! تو او را ولی و ناصر باش.
ابن عباس میگوید: سپس رسول خدا صلّی الله علیه وآله مجددا بازگشت و با رنگ پریده و صورتی گلگون خطبه بلیغ و موجزی خواند و این در حالی بود که چشمان آن حضرت پر از اشک بود. سپس فرمود: أیها الناس! من در میان شما ثقلین یعنی: کتاب خدا و عترتم و مایه راحت جانم در مرگم و میوه دلم را در بین شما به جای گذاردم و این دو هرگز از یکدیگر جدا نمیشوند تا در کنار حوض به من ملحق شوند، بدانید که من از شما در مورد آنان همان را میخواهم که خداوند مرا به آن امر ساخته و آن مودت در باره نزدیکان من است، مراقب باشید که مرا در کنار حوض ملاقات نکنید و حال آنکه در حق عترت و ذریهام ظلم نموده باشید،... آگاه باشید! که جبریل علیه السلام مرا با خبر ساخت که أمت من فرزندم حسین را در سرزمین کرب وبلاء به شهادت میرسانند. بدانید! که لعنت خدا تا روز قیامت بر قاتل اوست.
ابن عباس میگوید: سپس پیامبر از منبر پایین آمد و دیگر کسی از مهاجر و أنصار باقی نماند إلا این که یقین نموده بود که حسین به قتل خواهد رسید.
الفتوح، أحمد بن أعثم الکوفی، ج 4، ص 325.
4 ـ گریه رسول خدا صلّی الله علیه وآله به خاطر اظهار کینههای امتش در حق خاندانش
روى یونس بن حباب، عن أنس بن مالک قال: کنا مع رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم وعلی بن أبی طالب علیه السلام معنا، فمررنا بحدیقه، فقال علی علیه السلام: یا رسول الله! ألا ترى ما أحسن هذه الحدیقه؟ فقال: إن حدیقتک فی الجنه أحسن منها. حتى مررنا بسبع حدائق، یقول علی علیه السلام ما قال ویجیبه رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم بما أجابه، ثم إن رسول الله وقف فوقفنا، فوضع رأسه على رأس علی وبکی، فقال علی علیه السلام: ما یبکیک یا رسول الله؟! قال: ضغائن فی صدور قوم لا یبدونها لک حتى یفقدونی.
یونس بن حباب، از أنس بن مالک روایت کرده است: با رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم و علی بن أبی طالب علیه السلام بودیم که از باغی در اطراف مدینه گذر میکردیم، علی علیه السلام عرض کرد: یا رسول الله! چه باغ زیبایی؟ فرمود: باغ تو در بهشت از این باغ زیباتر است. تا اینکه از هفت باغ دیگر عبور کردیم و همین گفتار بین آندو بزرگوار تکرار میشد، سپس رسول خدا توقف نمود و ما هم به همراه او توقف نمودیم، رسول خدا صلّی الله علیه وآله سرش را بر شانه على گذارد و گریست، علی علیه السلام عرض کرد: چه چیز شما را به گریه انداخته است یا رسول الله؟!حضرت فرمود: کینهها و بغضهایی که در سینههای این قوم است و آشکار نمیسازند مگر بعد از آن که من از دنیا بروم.
مجمع الزوائد، ج 9، ص 118 ـ کنز العمال، ج 13، ص 176ـ شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 107ـ المناقب خوارزمی، ص 65 ـ ینابیع الموده،ج 1، ص 134.
5 ـ حدیث أمّ سلمه:
امّ سلمه یکی از همسران پاک طینت و با شخصیتی است که بخش مهمّی از زندگی و سیره رسولخدا صلّی الله علیه و آله وسلّم را نقل کرده است، او داستان گریه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم برای حسین را اینگونه روایت میکند:
کان رسول الله صلى الله علیه وسلم جالسا ذات یوم فی بیتی قال لا یدخل على أحد فانتظرت فدخل الحسین فسمعت نشیج رسول الله صلى الله علیه وسلم یبکى فأطلت فإذا حسین فی حجره والنبی صلى الله علیه وسلم یمسح جبینه وهو یبکی فقلت والله ما علمت حین دخل فقال إن جبریل علیه السلام کان معنا فی البیت قال أفتحبه قلت أما فی الدنیا فنعم قال إن أمتک ستقتل هذا بأرض یقال لها کربلاء فتناول جبریل من تربتها فأراها النبی صلى الله علیه وسلم...
روزی همسرم رسول خدا در اتاق من بود فرمود: هیچ کس حقّ ورود به حجره مرا ندارد، بیرون اتاق منتظر بودم تا اجازه ورود صادر شود، در همین حال امام حسین علیه السلام محضر پیامبر رسید، صدای گریه از درون اتاق به گوشم رسید، حسّ تحقیق و جستجو وادارم نمود تا نگاهی به درون اتاق بیاندازم، دیدم حسین بر زانوی رسول خدا نشسته و پیامبر دست بر پیشانیاش میکشد و اشک میریزد. عرض کردم: به خدا سوگند من از ورود حسین به خانه مطلع نشدم تا از وارد شدن به حجره شما جلوگیری کنم. حضرت فرمود: اکنون جبریل علیه السلام با ما بود و از من سؤال کرد: یا رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم آیا حسینت را دوست میداری؟ گفتم: آری! جبرئیل گفت: به زودی امت تو او را در سرزمینی که به آن کربلاء گفته میشود به قتل میرسانند. و بعد از این سخن قدری از تربت آن را به من نشان داد.
مجمع الزوائد، ج 9، ص189.
ناقل این حدیث هیثمی بعد از نقل این روایت میگوید:
رواه الطبرانی بأسانید ورجال أحدها ثقات.
این روایت را طبرانی نقل کرده است و رجال یکی از سندها تماماً ثقه هستند.
مجمع الزوائد، ج 9، ص189.
و نیز در حدیث دیگری میگوید:
قال لی رسول الله صلى الله علیه وسلم اجلسی بالباب ولا یلجن علی أحد فقمت بالباب إذ جاء الحسین رضی الله عنه فذهبت أتناوله فسبقنی الغلام فدخل على جده فقلت یا نبی الله جعلنی الله فداک أمرتنی أن لا یلج علیک أحد وإن ابنک جاء فذهبت أتناوله فسبقنی طال ذلک تطلعت من الباب فوجدتک تقلب بکفیک شیئا ودموعک تسیل والصبی على بطنک قال نعم أتانی جبریل فأخبرنی أن أمتی یقتلونه وأتانی بالتربه التی یقتل علیها فهی التی أقلب بکفی
رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم به من فرمود: درب اتاق بنشین و اجازه نده کسی داخل شود. من درب اتاق نشسته بودم که حسین وارد خانه شد و همین که خواستم مانع ورود او به اتاق رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم شوم او از من سبقت گرفت و داخل اتاق شده. من داخل شدم و عرض کردم: یا نبی الله! فدایتان شوم مرا مأمور ساختید تا از داخل شدن دیگران ممانعت ورزم اما فرزندتان آمد و نتوانستم از او ممانعت کنم.
بعد از مدتی طولانی مجددا وارد اتاق شدم و مشاهده کردم که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم به روی دو کف دست خود چیزی دارد و اشک از چشمان حضرت جاری است. از علت سؤال نمودم؛ حضرت فرمود: جبرئیل هم اکنون نازل گردید و مرا خبر ساخت که أمت من او را به قتل میرسانند و مقداری از خاک و تربت آن سرزمین را برایم آورد که الان به روی کف دستان خود دارم.
المعجم الکبیر، طبرانی، ج 3، ص109 ـ مسند ابن راهویه، ج 4، ص 131.
6 ـ حدیث عایشه:
عایشه همسر دیگر رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم میگوید:
دخل الحسین بن علی رضی الله عنهما على رسول الله صلى الله علیه وسلم وهو یوحى إلیه فنزا على رسول الله صلى الله علیه وسلم وهو منکب وهو على ظهره فقال جبریل لرسول الله صلى الله علیه وسلم أتحبه یا محمد قال یا جبریل ومالی لا أحب ابنی قال فان أمتک ستقتله من بعدک فمد جبریل علیه السلام یده فأتاه بتربه بیضاء فقال فی هذه الأرض یقتل ابنک هذا واسمها الطف فلما ذهب جبریل علیه السلام من عند رسول الله صلى الله علیه وسلم خرج رسول الله صلى الله علیه وسلم والتزمه فی یده یبکی فقال یا عائشه إن جبریل أخبرنی أن ابنی حسین مقتول فی أرض الطف وان أمتی ستفتن بعدی ثم خرج إلى أصحابه فیهم على وأبو بکر وعمر وحذیفه وعمار وأبو ذر رضی الله عنهم وهو یبکی فقالوا ما یبکیک یا رسول الله فقال أخبرنی جبریل علیه السلام ان ابنی الحسین یقتل بعدی بأرض الطف وجاءنی بهذه التربه وأخبرنی أن فیها مضجعه. فلما ذهب جبریل علیه السلام من عند رسول الله صلى الله علیه وسلم خرج رسول الله صلى الله علیه وسلم والتزمه فی یده یبکی فقال یا عائشه إن جبریل أخبرنی أن ابنی حسین مقتول فی أرض الطف وان أمتى ستفتن بعدى ثم خرج إلى أصحابه فیهم على وأبو بکر وعمر وحذیفه وعمار وأبو ذر رضى الله عنهم وهو یبکی فقالوا ما یبکیک یا رسول الله فقال أخبرنی جبریل علیه السلام ان ابنی الحسین یقتل بعدى بارض الطف وجاءنی بهذه التربه وأخبرنی أن فیها مضجعه.
حسین بن علی علیه السلام بر رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم وارد شد و پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم در حال شنیدن وحی از جبرئیل امین بود جبرئیل پرسید: یا محمد! آیا حسین را دوست داری؟ فرمود: چرا فرزندم را دوست نداشته باشم؟ جبرئیل گفت: امت تو او را بعد از تو میکشند. سپس جبرئیل دستش را دراز کرد و خاکی سفید آورد و گفت: فرزندت را در سرزمینی که «طفّ» نام دارد میکشند. رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به جمع اصحابش که على و أبو بکر و عمر و حذیفه و عمّار و أبوذر بودند با چشمانى پر از اشک پیوست.
یاران رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم با دیدن آن حضرت پرسیدند: چه چیزى شما را به گریه آورده است؟
فرمود: جبرئیل مرا از شهادت فرزندم حسین در سرزمین طفّ آگاه کرد، و این خاک را هم از همان سرزمین برایم آورده است جایى که محل دفنش خواهد بود.
المعجم الکبیر، طبرانی، ج 3، ص107ـ مجمع الزوائد، ج 9، ص187 ـ ابن عساکر، ترجمه الإمام الحسین علیه السلام، ج7، ص 260.
7 ـ عزاداری رسول خدا صلی الله علیه و آله بعد از شهادت امام حسین علیه السلام
3704 - حَدَّثَنَا أَبُو سَعِیدٍ الْأَشَجُّ حَدَّثَنَا أَبُو خَالِدٍ الْأَحْمَرُ حَدَّثَنَا رَزِینٌ قَالَ حَدَّثَتْنِی سَلْمَى قَالَتْ دَخَلْتُ عَلَى أُمِّ سَلَمَه وَهِیَ تَبْکِی فَقُلْتُ مَا یُبْکِیکِ قَالَتْ رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تَعْنِی فِی الْمَنَامِ وَعَلَى رَأْسِهِ وَلِحْیَتِهِ التُّرَابُ فَقُلْتُ مَا لَکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ شَهِدْتُ قَتْلَ الْحُسَیْنِ آنِفًا
سلمی میگوید: بر ام سلمه وارد شدم در حالی که ایشان گریه می کردند، عرضه داشتم چرا گریانید؟ ایشان فرمودند: رسول خدا را درخواب دیدم درحالیکه موهای سر و محاسن ایشان خاک آلود بود، عرضه داشتم: یا رسول الله شما را چه شده است (چرا شما را به این حالت می بینم)؟ ایشان فرمودند: هم اکنون شاهد کشته شدن حسین بودم.
سنن ترمذی، ج 12، ص 195، کتاب فضائل الصحابه باب مناقب الحسن و الحسین.
همانطوری که در این روایات میبینید رسول خدا نیز برای امام حسین علیه السلام به گریه و عزاداری پرداختهاند آن هم سالیان سال قبل از واقعه عاشورا و شهادت ایشان که این خود حکایت از اهمیت و بزرگی این مطلب (عزاداری) دارد.
آیا سیره و سنّت پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم در اتفاقات فوق نمیتواند بهترین دلیل و حجت شرعی بر اقامه عزا برای امام حسین علیه السلام باشد؟