مقدمه : در این مقاله سعی شده است که اسامی علمای معتبر اهل سنت را که شیعه شده اند بیاورم ، هر چند که من اصلا شیعه شدن یا سنی شدن را ملاک نمی دانم بلکه معتقدم لا اکراه فی دین ؛ و هیچ اجباری در ان نیست بلکه خود شخص باید با تحقیق در کتب تاریخی به نتیجه برسد نه تقلید کورکورانه از نیاکانش ؛ و برای همین است که چندین تن از بزرگان اهل سنت را که سرامد علم حدیث و رجال و تاریخ شناسی خود بوده اند که مطالعات کافی در تاریخ را داشته اند به حقانیت شیعه اعتراف و به شیعه منتقل شده اند را اورده ام و این بهترین نوع جهاد برای رسیدن به حق و باطل می باشد.
ذکر این نکته ها هم ضروری به نظر میرسد که بگویم
نکته اول: تعدادی که از این علما شیعه شده اند در ظاهر اعلام سنی بودن میکردند و در ان محیط خفقان زا و متعصب تقیه کرده بوده اند . و نمیتوان در مورد باطن انها هم به راحتی صحبت کرد و نسبت صد در صد شیعه داد.
نکته دوم : بسیاری از این اشخاص در اواخر عمر شیعه شده اند و فرصت اصلاح برخی از عقاید خود را نداشته اند و شاید به کسانی گفته باشند که تصحیح کنند .
نکته سوم : برخی از تعریف و تمجیدات از خلفا یا صحابه میباشد که انها نیز مانند امامان معصوم ما در ان شرایط وحشتناک بر اثر تقیه صادر شده باشد.
نکته چهارم : بعضا این افراد کاملا متعب بوده اند ؛ ولی در برابر فضائل ان حضرت در کتب خودشان کاملا مبهوت شده اند ، مثلا شما ادریس حسینی را ببینید که میگوید در ابتدا میخواستم کتابی در دفاع از یزید و معاویه بنویسم ، اما هر چه بیشتر در کتابهایمان جستجو کردم دیدم که فضائل ان بزرگوار ( حضرت علی ) در کتاب ما از تمامی فضائل خلفای دیگر و صحابه بیشتر است برای همین بود که من کتابی در فضائا ان بزرگوار نوشتم و بعدها شیعه شدم و او یکی از دلایلشیعه شدنش در کتاب خود «لقد شیعنی الحسین (بی شک حسین مرا شیعه گردانید)» میگوید: یک روز، یکی از نزدیکانم از من پرسید: چه باعث شد که تشیع را انتخاب کنی؟ گفتم: آن کس، جدم حسین السلام بود و ضایعه ناگوار شهادتش در روز عاشورا. گفت: چگونه؟ گفتم: هر گاه به یاد صحنههای دردناک آن روز میافتم، نمیتوانم آن اعمال فجیع را نتیجه اندیشههای سالم و هدایت یافته بدانم و خونهای پاک اهلبیتعلیهالسلام را که بر ریگهای بیابان کربلا روان گردید، همچون جریان آبهای معمولی بپندارم. آن خون، خون بهترین و شریفترین کسی بود که پیامبر صلیاللهعلیهوآله بارها دربارهاش به مردم سفارش کرده بود...و چنین کسی نمیتوانست بر باطل باشد و کشندگان او بر حق؛ زیرا قاتلان امام حسینعلیهالسلام خود میدانستند که او بر امیرشان یزید به مراتب فضیلت دارد و بزرگ دنیای عرب و اسلام است؛ اما چون به مال و ارزش دنیا که یزید وعدهشان داده بود، طمع کرده بودند، به کشتن فرزندزاده پیامبر صلیاللهعلیهوآله تن در دادند.
علمای معتبر اهل سنتی که شیعه شده اند
حاکم نیشابوری
نام کامل او حافظ ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن نیشابوری است که به حاکم مشهور شده است و از محدثان قابل وثوق بوده است و در سال 321 هجری قمری متولد شده است .
حاکم در اصطلاح محدثان به کسی گفته میشود که به تمام احادیث احاطه داشته باشد و هم ممکن است که چون او امور داوری به عهده داشته است به عنوان حاکم مشهور شده باشد.
خودش میگوید هنگامی که از اب زمزم مکه مکرمه اشامیدم از خداوند تعالی درخواست کردم تا بتوانم اثار ارزنده ای از خود باقی بگذارم.
خطیب بغدادی در مورد او میگوید : او از اهل علم و فضل و معرفت است و میگوید در جوانی به بغداد رفت و احادیثی را از پیشوایان حدیث جمع اوری کرد و سالی که عمرش زیاد شده بود به بغداد رفت و به نقل حدیث پرداخت.دارقطنی و دیگران از وی روایت کرده اند. حاکم در سوم صفر سال 405 هجری درگذشت و در نیشابور به خاک سپرده شد.
بیهقی از بزگترین شاگردان او میباشد.
ابن طاهر گفته است که حاکم در باطن شیعه بود و تعصب خاصی نسبت به ائین شیعه داشت و در ظاهر خود را سنی نشان میداد و دیگران را بر حضرت علی مقدم میداشت و در عین حال از معاویه و خاندان او متنفر بود و تنفر خود را از انها نهایتا اعلام میکرد.
ابن شهر اشوب در معالم العلماء و صاحب ریاض العلماء در بخش اول حاکم را هم ردیف دانشمندان و محدثان شیعه اورده اند.
حاکم از دلاوران شیعه و خادمان شریعه است و تالیفات او نزدیک به هزار جز است از جمله مستدرک الصحیحین و تاریخ علمای نیشابور
یکی از اتفاقاتی که برا ی او اتفاق افتاده است به قرار زیر میباشد :
شکستن منبر حاکم نیشابوری به علت عدم نقل فضائل معاویه :
سمعت أبا عبد الرحمن السلمی یقول : دخلت على أبی عبد الله الحاکم وهو فی داره لا یمکنه الخروج إلى المسجد من أصحاب أبی عبد الله بن کرام ، وذلک أنهم کسروا منبره ومنعوه من الخروج ، فقلت له : لو خرجت وأملیت فی فضائل هذا الرجل شیئا لاسترحت من هذه المنحة . فقال : لا یجیء من قلبی ، ) لا یجیء من قلبی ، یعنی معاویة .
تاریخ الاسلام ذهبی ، ج28 ، ص132 و سیر أعلام النبلاء ، ج17 ، ص175و ... .
از ابا عبد الرحمن سلمی شنیدم که می گفت : به نزد ابو عبد الله حاکم نیشابوری رفتم در حالیکه او در خانه خویش بود و از ترس یاران ابی عبد الله بن کرام نمی توانست به مسجد برود ؛ زیرا ایشان منبر او را شکسته بودند و او را ممنوع الخروج کرده بودند ؛ پس به او گفتم : ای کاش بیرون می آمدی و فضیلت های این شخص ( معاویه ) را می گفتی تا از این مشکل آسوده گردی ؛ گفت قلبم به من اجازه این کار را نمی دهد .
بسیاری از زندگینامه نویسان او و معاصرانش از قدیم او را به تشیع و رفض (متهم) می داشته اند و یکی از مهمترین نقطه ضعفهایی که بعضی از علمای حدیث در کار او و در کتاب (المستدرک علی الصحیحین ) او یافته اند این بوده است که وی به نقل حدیث (من کنت مولاه ...) و حدیث (طیر) پرداخته بوده است. و دیگر این که کتابی در فضایل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نیز نوشته است. کسانی که او را به تشیع (متهم ) کرده اند در حق الحاکم گفته است: (ثقة فی الحدیث و رافضی خبیث) یعنی در نقل احادیث، بسیار مورد وثوق است اما رافضی خبیثی است و از جمله دلایل رفض و تشیع او را یکی هم این دانسته اند که وی با معاویه و آل معاویه دشمنی داشته و این دشمنی را آشکار می کرده است. بعضی از اهل تاریخ نوشته اند که سه تن از اهل حدیث تعصب پیشه بوده اند: ابوعبدالله حاکم و ابونعیم اصفهانی و خطیب بغدادی و تعصب حاکم را در تشیع او دانسته اند که (کان متشیعاً ظاهراً فی التشیع).
یکی از کتب او مستدرک الصحیحن است . همانگونه که میدانید خود بخاری و مسلم اعتراف داشته اند که ما تمامی احادیث صحیح را نمیاوریم و فقط بخشی از انها را بیان میکنیم ( این که مسلم احادیثی را اورده است و بخاری نیاورده و بلعکس میتواند دلیل محکمی برای این گفته باشد ) ؛ حال حاکم کتابی نوشت که احادیثی را که مسلم و بخاری نیاورده اند در کتاب خود بیاورد. و میتوان گفت که در کتابش فضائل بی شمار زیادی از حضرت علی علیه السلام نقل کرده است که در صحیح مسلم و بخاری نیامده اند.
و ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست که بدانیم علمای اهل سنت میگویند هر حدیثی را که حاکم و ذهبی ( ناصبی ) بیان کرده و تصحیح کنند به منزله ورود در صحیح بخاری است.
طبری
نامش ابوجعفر محمد بن جریر بن یزید طبری است و معروف به طبری و ابن جریر بوده است و از علما و مورحان اولئل قرن چهرم هجری است و در سال 214 در امل مازندران متولد شده است.
الکنی و الالقاب ج 1 ص 132 مینویسد : طبری محدثی فقیه و مورخ و علامه وقت و یکتای زمان خود بود ؛ علومی را به دست اورد که هیچ یک از دانشوران روزگارش در داشتن انها با وی شریک نبودند.
طبری تالیفات زیادی دارداز جمله تفسیر کبیر، تاریخ معروف و مشهور تاریخ الامم و المولوک که به تاریخ طبری معروف است و از تالیفات او طرق حدیث غدیربه نام الولایه است.
اثار او به اندازه ای زیاد هستند که یکی از شاگردانش اظهار کرده که اگر اوراق تالیفات او را از هنگام بلوغ تا مرگش در نظر بگیریم و به این دوران تقسیم کنیم به هر روزی 14 ورق میرسد.
از تعصبات طبری این بود که میگفت احمد حنبل فقیه نبود بلکه محدث بود و بدین جهت حنبلی های بغداد دل خوشی از او نداشتند و او را مورد هجوم قرار میدادند و گاها زندیق میخواندند.
او از قریه ای که پدرش در طبرستان باقی گذاشته بود ارتزاق میکرد .
بالاخر ایشان در 26 شوال سال 310 در بغداد درگذشت و در خانه خود به خاک سپرده شد.خطیب در تاریخ بغداد ج 2 ص 166 مینویسد : گروه بسیاری که خدا تعداد انها را میدانست بر جنازه او نماز گذاشتند.
طبری در اواخر عمرش این بازگشت را داشت و جالب این است که دو جلد کتاب قطور راجع به طُرُق حدیث غدیر طبری نوشت. و این دو جلد کتاب قطور در دست شمس الدین ذهبی و در دست ابن کثیر بوده است ولو بعدا جزء کتابهایی است که بالاخره این کتابها را از دست ما بردند، مفقود شد به هر جهت. امّا ابن کثیر در بدایه و نهایه جزء یازدهم صفحهی 167 عبارتش این است: «و قد رأیتُ له، لمحمّد بن جریر طبری، کتاباً جَمَعَ فیه احادیث غدیر خم فی مجلّدین ضَخِمین و کتاباً جَمِعَ فیه احادیث الطیر.» ابن کثیر آدم بی گذشتی است نسبت به تشیّع، بسیار هجمه میکند در جاهایی ولی اینجا تصریح میکند میگوید که دو جلد ضخیم در طرق حدیث غدیر از محمّد بن جریر طبری من دیدهام که نگاشته است. ذهبی در مواردی از این کتاب نقل میکند.
ذهبی در شرح حال ابن جریر طبری میگوید:
رأیت مجلدا من طرق الحدیث لابن جریر فاندهشت له و لکثرة تلک الطرق.
کتابی از ابن جریر درباره اسانید غدیر دیدم و آنقدر سندهای متعدد داشت که به وحشت افتادم.
تذکرة الحفاظ للذهبی، ج2، ص713
جالب اینکه ابو المعالی جوینی - استاد غزالی - میگوید:
رأیت مجلدا فی بغداد فی ید صحاف، فیه روایات خبر غدیر خم، مکتوبا علیه المجلد الثامنة و العشرون من طرق قوله صلى الله علیه و آله: "من کنت مولاه فعلی مولاه" و یتلوه المجلدة التاسعة و العشرون.
من در بغداد به یک دکان صحافی رفتم و دیدم کتابی را صحافی کرده است و پشتش نوشته شده:
جلد بیست و هشتم از کتاب من کنت مولاه فعلی مولاه، و جلد بیست و نهم هم در راه است.
طبری در اواخر عمر به علّت نوشتن کتاب حدیث طیر و کتاب غدیر به شدّت اهل سنّت موجود بغداد با او مخالف شدند.وقتی از دنیا رفت یک روز و نصفی یا سه روز جنازهی طبری در خانهاش ماند. اجازه نمیدادند جنازهاش دفن بشود.
بدایه و نهایه جزء 11 ام صفحهی 167 مینویسند: «و دُفِنَ فی داره لأنَّ بعضَ عوام الحنابله و رُعاعهم مَنَعَعوا دفنه نهاراً و نَصَبوه الی الرَفض و مِن الجهلة مَن رماه بالالحاد.»
این قرینه است، دلیل ما نیست، به دلیل میرسیم. ابن کثیر میگوید: وقتی از دنیا رفت در خانهاش دفن شد، نگذاشتند جنازهاش بیاید بیرون تشییع جنازه بشود. «حنابله نصبواه الی الرفض» گفتند رافضی است. و بعضی از جهله «رماه بالالحاد» گفتند ملحد شده. این عبارتها در کتب بسیاری از تاریخ نویسان بزرگ تسنّن آمده «ظلمواه ظلمواه نصبواه الی الرفض.».
شخصیّتی است به نام ابوبکر خوارزمی، پسر خواهر محمّد بن جریر طبری، متوفّای 383 هجری. ابوبکر خوارزمی از متشیّعین بسیار قوی بوده است. ابوبکر خوارزمی بر طبق تصریح هفت یا هشت نفر از بزرگان تسنّن پسر خواهر محمّد بن جریر طبری است. این هم مسلّم است.
شعری از ابوبکر خوارزمی
شعری را به ابوبکر خوارزمی نسبت میدهند:
بآمُلَ مولِدی و بَنو جریرٍ فاخوالی فیَحکِی المرءُ خالَه
فها انا رافضیٌّ عن تراثٍ و غیری رافضیٌّ عن کلاله
مولد من در آمل بود و فرزندان جریر، از جمله محمّد بن جریر طبری، داییهای من هستند.
«فیَحکِی المَرءُ خالَه». این عبارت یک مثل عربی است در فارسی معادلش این است «حلال زاده به داییش میرود».
«فها انا رافضیٌّ عن تراثٍ». میخواهید بگویید چرا شیعه شدم؟ نگویید از شعر دوم معلوم میشود. میگفتند این آدم بی سر و پایی است، لا أبَ و لا اُمَّ له هست شیعه شده. نگویید: «انا رافضیٌّ عن کلاله»، «فها انا رافضیٌّ عن تراثٍ». من از این تراثی که از داییام بردهام رافضی هستم. «فیحکی امرءُ خالَه».
پسر خواهر محمّد بن جریر طبری یک شیعهی متسلّب میگوید تشیّع من «عن تراث» است.
صاحب معجم البلدان این را مینویسد آتش میگیرد. خدایا آن قرائن که حنبلیها نگذاشتند جنازهی طبری تشییع بشود «نسبواه الی الرفضِ» این هم که پسر خواهرش است دارد اینجوری میگوید. هیچی ندارد فقط میگوید که «و کَذِبَ» دروغ گفته این ابوبکر خوارزمی «و لم یکن اباجعفر رافضیّا» صاحب تاریخ طبری رافضی نبوده. «فانّما حَسِدَته الحنابله» حنبلیها حسودیشان شد او را متّهم به رفضش کردند. «فاغتنمه الخوارزمی.» ابوبکر خوارزمی هم این را به غنیمت شمرده میگوید که رافضی است.
خوب بیانصاف به چه دلیل «کَذِبَ»؟ همچین آدمی با این موقعیّت دارد این کار را میکند، اینجوری، آن هم شواهدی که نگذاشتند جنازهاش دفن بشود. با آن وضعیّت با او برخورد کردند آن وقت شما میگویید «و کَذِبَ»، دروغ میگوید آقای خوارزمی، نخیر طبری شیعه نشده است؟
این قرائن نشان میدهد به نظر ما عن اطمینانٍ که بالاخره بازگشتی برای محمّد بن جریر طبری در اواخر عمرش ایجاد شده است.
البته ذکر این نکته هم بد نیست بدانیم که او در اواخر عمر شیعه شده است و فرصت تصحیح برخی از عقاید اشتباهش را نداشته است . مثلا در قضیه ایات مربوط به سوره های نجم که میگوید نعوذبه الله شیطان بر زبان پیامبر چیزهایی وارد کرد و ...
نسائی
نامش عبد الرحمن احمد بن علی بن شعیب معروف به نسائی است.او در علم حدیث از پیشوایان معاصر خود بود و کتاب سنن یا صحیح نسائی از تالیفات معروف او است.
نسائی در سال 215 در نسا یکی از شهرهای مشهد مقدس به دنیا امد . و بعد ها در مصر ساکن شد .
نسائی کتاب خصایص را در فضیلت حضرت علی و اهل بیت تالیف کرد و اکثر راویانش را از احمد حنبل نقل کرده است. به او گفتند چرا در فضائل صحابه کتابی تالیف نمیکنی ؟ و او در پاسخ گفت : هنگامی که وارد دمشق شدم دیدم که اکثر مردمان ان دیار از اهل بیت و حضرت علی منحرفند.این کتاب را تالیف کردم به این امید که خدا انها را با خواندن این کتاب هدایت نماید.
نسائی بعضی وقتها اظهار تشیع میکرد و گاهی هم تقیه و مردم هم به این سبب همواره او را مورد آزار قرار میدادند. و همین باعث فوت او شد .
و در اینجا بیمناسبت نیست که علت فوت نسائی را آنطور که در مقدمه سنن آمده است بری خوانندگان محترم بنگاریم:
«آنگاه که نسائی به دمشق سفر کرده بود از او پرسیدند که از فضائل معاویه چه میدانی؟
گفت: جز حدیث «لا اشبع اللّه بطنه» ( حدیث پیامبر است که در قبال معاویه فرمود :خدا شکمش را سیر نکند و معاویه هم بعد از این هیچوقت سیر از سر سفره بلند نمیشد ) چیزی نمیدانم. او را از مسجد بیرون کرده و به رمله حمل دادند و در آنجا وفات یافت و گفتهاند که او را به مکّه بردند و در آنجا به خاک سپردند.»
چنانچه ملاحظه میفرمائید نویسنده محترم نخواسته است بنویسد که آنقدر او را زدند که خود نتوانست برخیزد بلکه او را «به رمله حمل دادند» و در آنجا از شدت کتکهایی که خورده بود وفات یافت.
توجه داشته باشید روایتی را که نسائی نقل کرده در صحیح مسلم، ج 4 ص 2010، کتاب البر و الصّلة و الآداب، باب 25 نیز موجود میباشد .
ابن حجر عسقلانی
نامش حافظ شهاب الدین ابولفضل عسقلانی معروف به ابن حجر است.
یکی از اثار او فتح الباری در شرح صحیح بخاری است و شاید یکی از مهمترین و بهترین کتابی باشد که در شرح صحیح بخاری نوشته شده است.
اثار دیگر او عبارتند از تهذیب الکمال ، الدررالکامنه ، لسان المیزان در هفت جلد ، الاصابه فی المعرفه الصحابه و امثال اینها که نزدیک به صد جلد است.
و نهایتا ابن حجر در سال 852 در قاهره مصر در گذشت.
چیزی که نسبت تشکیک به دینش را به او نسبت میدهد گفته خودش است؛
او (که هم برادران اهل سنت او را قبول دارند و هم وهابیون) چکیده واقعیت تلخ قبول کردن یا نکردن یک حدیث را بیان میکند ؛ و نظر او علم رجال که زیر بنای اعتقاد اهل سنت به خلافت سه خلیفه است را زیر سؤال میبرد و میگوید :
این علم بر اساس دو چیز بنا شده است : یکی اعتقاد به صداقت و راستگوئی کسانی که با علی دشمنی دارند و دیگری اعتقاد به زندیق بودن و کاذب بودن کسانی که علی را دوست دارند .
حال ما کمی این جمله ابن حجر عسقلانی را توضیح میدهیم .
ابن حجر میگوید یعنی کسانی که در باب فضائل حضرت علی علیه السلام حدیثی را اورده اند و جز راویان حدیث بوده اند همه انها درغگو ، و بی خدا هستند ؛ مثلا کسانی که حدیث ثقلین ، منزلت ، اثنا عشر ، طیر ، غدیر ، تطهیر ، مباهله ، نجوا ، یوم دار ، ولایت ، و هزاران حدیث دیگر که در باب فضائل امام علی است را بیان کرده اند بی خدا و زندیق میباشند ؛ اما کسانی که خزعبلاتی را نسبت به امام علی علیه سلام مثل : نعوذبه الله بت پرست بودن او در مدتی از کودکی یا نعوذبه الله شرابخواری یا مخالفت حضرت با پیامبر در جنگ تبوک ، یا صلح حدیبه یا افسانه خواستگاری ان حضرت از دختر ابوجهل و خزعبلات دیگر را که اورده اند انها راستگو و با صداقت میباشند.
حال شخصی مثل ابن حجر که خود سرامد علم رجال و حدیث است وقتی میبینید در خود صحاح از پیامبر(ص) نقل شده که فرمود: یا علی جز مؤمن تو را دوست ندارد و جز منافق تو را دشمن ندارد. ( صحیح مسلم ج 1 ص 61 و صحیح ترمذی ج 5 ص 635 و سنن نسائی ج 8 ص 116 ) خوب در اینجا پیامبر مصادیق نفاق و دوستی را کاملا توضیح داده است ( برای همین است که به حضرت علی علیه السلام لقب تقسیم کننده بهشت و جهنم داده شده است ) ، دچار تزلزل در عقیده میشود و او نیز در اخر عمر خویش شیعه میشود ، ولی چون در یک محیط متعصب زندگی میکرده است ناچار بوده است تقیه کند و خود را در ظاهر سنی نشان دهد.
ابن عقیل شافعی
دکتر عصام العماد ( شخصی که قبلا وهابی بوده و تازگی به شیعه انتقال یافته است ) میگوید :کتاب «العتب الجمیل علی اهل الجرح و التعدیل» را خواندم ؛ این کتاب نوشته ابنعقیل شافعی است در دفاع از امام علی و ردّ دشمنی با ایشان ، آن طور که من بعدها از علامه محمد حسن امین فهمیدم این آقای ابنعقیل شافعی در سنّ 60 سالگی شیعه شده بود اما از ترس ترور توسط اهل سنت این مسأله را تنها با علماء شیعه در میان گذاشته بود . فروش این کتاب در عربستان ممنوع است و طبق فتوای علماء وهابیت خواندن این کتاب از گناهان بزرگ است و ما قبلاً به نمایشگاهها میرفتیم و این گونه کتابها را جمع میکردیم و آتش میزدیم . بعدها بنده به فکر افتادم که این کتاب چه دارد که ما اینها را جمع و آتش میزنیم ؟ لذا من به یک کتابخانه مراجعه کردم و وقتی این کتاب را درقفسه پیدا کردم دیدم که در بالای قفسه نوشته شده بود که خواندن این کتاب از محرمات اسلام است ، من به مسؤول کتابخانه گفتم که بنده محقّق هستم و بالاخره این کتاب را گرفتم و دیدم که آقای ابنعقیل شافعی در این کتاب فرموده است :
«ما اهل سنت تمام 120 هزار صحابه پیغمبر را عادل میدانیم ولی چرا علی بن ابیطالب از این قاعده مستثنا است ، ما به عدالت معاویه قائل هستیم و هیچ کتابی علیه او ننوشتهایم ولی علیه امام علی کتابها نوشتهایم و طعنه میزنیم . ما میگوئیم که هر کس بر یکی از صحابه طعنه بزند مطرود است مگر اینکه مطاعن امام علی را بگوید که در این صورت این شخص را مطرود نمیکنیم» .
کسانی که فقط به شیعه حب داشته اند و نمیتوان لقب شیعه به انها داد
ابن ابی حدید
نامش ابوحامد عبد الحمید بن هبه الله بن ابی الحدید معتزلی میباشد و در سال 586 در مدائن به دنیا امده و در بغداد و تحت تاثیر عقاید معتزله و خصوصا حاحظ روش اعتزال را در پیش گرفت.
البته او را معتزلی متشیع میدانند و این به خاطر این است که به حضرت علی علیه السلام توجه خاصی داردو شرح 20 جلدی او که در هفت سال نوشته است بر افضلیت و جامعیت حضرت علی تکیه دارد.
اما ان روی سکه او که شیعی بودن او را زیر سوال میبرد داشتن عقایدی مانند :
عدم قبول امامت و خلافت بلا فصل آقا امیرالمؤمنین علیه السلام
او معتقد است هیچ روایت و نص صریحی مبنی بر خلافت بلا فصل حضرت امیر صلوات الله وسلامه علیه از طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نداریم . به این عبارات توجه کنید :
هر کس بیندیشد و انصاف به خرج دهد درمی یابد که در این باره ( خلافت بلا فصل حضرت امیر صلوات الله وسلامه علیه ) هیچ روایت صریح و روشنی به گونه ای که هیچ شک و احتمالی در آن راه نداشته باشد ، نداریم ، بر خلاف نظر امامیه که گمان می کنند رسول خدا در روایت صریح و روشن و آشکار و بدون ابهامی علی رابه عنوان خلیفه بلا فصل خود معرفی کرده است ...... وی در ادامه می گوید : وشکی نیست انسان منصف زمانی که جریانات بعد از وفات رسول خدا را بشنود ، قطعا درمی یابد که هیچ روایت صریحی در کار نبوده است ، ولکن آنچه به ذهن و عقل می آید این است که روایات رسول خدا در این مورد ، درحد یک تعریض و اشاره و کنایه و گفتارغیرصریحی بیش نبوده ، و حکمی قطعی در کارنبوده است .
و شاید عدم تصریح ایشان به این مطلب به خاطرامری بوده که خود می دانسته اند ( و به ما نرسیده است ) ، ویا مصلحتی در کار بوده ، و یا اینکه سرّ توقف ایشان و بیان نکردن ایشان به خاطر این بوده که منتظر دستور واذن خداوند دراین مسأله بوده اند . ( و دستوری هم در این زمینه نیامد )
شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج 2 - ص 59
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها :
ابن ابی الحدید به اینجا که می رسد به شدت ازمهاجمین وجسارت کنندگان دفاع می کند و بحث هجوم ها و جسارتها و در نتیجه شهادت أم بیها فاطمه زهرا سلام الله علیها در اثر آن آزارها و اذیتها را از اموری میپندارد که هیچ اصل و اساسی ندارد و ساخته و پرداخته شیعه است . به این عبارات توجه کنید :
و اما امور زشت ومستهجنی که شیعیان در مورد اینکه قنفذ را به درب خانه فاطمه فرستادند و او هم با تازیانه فاطمه را مورد ضرب و شتم قرار داد و بازوی او چنان ورم کرده و بالا آمده بود که شبیه دستبد شده بود و اثر آن تا زمان وفات ایشان باقی بود ، و اینکه عمر او را بین در و دیوار تحت فشار قرار داد و او فریاد می زد یا أبتاه یا رسول الله و در این هنگام جنین او سقط شد ، و به گردن علی ریسمان انداختند و او را می کشیدند و او مقاومت می نمود و فاطمه پشت سر او آه و ناله می کرد و حسن و حسین با هم گریه می کردند و ... ابی الحدید بعد از نقل این جریانات می گوید:
هیچ کدام از این مطالب نزد اصحاب ما اصل و اساسی ندارد.
شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج 2 - ص 60 .
فقط او شعری دارد که میگوید
ورأیت دین الاعتزال وأننی أهوى لأجلک کل من یتشیع
خطاب به حضرت امیر علیه السلام می گوید: مذهب اعتزال را به عنوان دین برای خود انتخاب کردم و به خاطر تو شیعیان را دوست می دارم.
شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - مقدمة المحقق ، ج 1، ص 14.
سیوطی
ابولفضل جلال الدین عبد الرحمن بن ابی بکر بن ناصر الدین محمد سیوطی شافعی سال 849 متولد شده است . و زادگاه او سیوط مصر بوده است.
300 شیخ او را اموزش داده اند مثل منافی و کافیجی و او بیش از پانصد جلد کتاب تالیف کرده است هرچند خیلی از انها به صورت جزوه و چندین ورق نیست تاریخ خلفا و درالمنثور او از با ارزشترین کتابهای او به شمار میایندو نهایتا او در سال 911 وفات کرده است.
سیوطی در فروع تابع شافعی و در اصول تابع اشعری بوده است. از سید فقیه امی بهاءالدین محمد حسینی مختاری در حاشیه ای که بر کتاب الاشباه و النظائر سیوطی دارد ، از سید علی خان مدنی کبیر در سال 1116 در اصفهان نقل کرده است که سیوطی شافعی مذهب اخیرا از تسنن اعراض کرد و مستبصر شد و ائمه طاهرین را به امامت و ولایت پذیرفت و عاقبت به خیر شد. سید علیخان میگوید کتابی از تالیفات سیوطی دیدم که در ان کتاب اعراض از باطل و رجوع به حق کرده و مستبصر به ان گردیده است و استدلال نموده است که علی پس از رسول خدا خلیفه بلافصل پیامبر است. موید فرموده سید علیخان همان کتاب ذخائر العقبی اوست که در مناقب اولی القربی تالیف نموده است.
البته این نکته را هم عرض کنم که کتاب ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی هم به او نسبت داده اند و هم به محب طبری
حاکم حسکانی
نامش : قاضی ابولقاسم ، عبیدالله ابن احمد بن محمد بن احمد بن حسکان بن قرشی عامری نیشابوری معروف به ابن خذاء ( ابن حداد ) از علمای بزرگ قرن پنجم هجری است. در نیشابور در خانواده ای اهل علم به دنیا امد. او شیخی فاضل و دارای مجلس وعظ و خطابه بود.
از تالیفات معروف او شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی الایات النازله فی اهل بیت میباشد ؛ خود او در سبب تالیف کتاب میگوید : روزی یکی از اصحاب ابن کرام که ارزوی ریاست بر مردم در سر داشت را دیدم که در جلسه ای بزرگ که جمع فراوانی از مردم و علما در ان حاضر بودند ، با وقاحت میگوید : نه سوره هل اتی علی الانسان در شان حضرت علی و اهل بیت او نازل شده و نه هیچ ایه دیگری در قران. از جرعت و وقاحت او و بیشتر از سکوت مردم و علمای حاضر در جلسه شگفت زده شدم.در ان جلسه به جز قاضی عماد الاسلام ابی العلا صاعد بن محمد کسی دیگر به مخالفت بر نخاست.من هم بر ان شدم با نگارش این کتاب از عهده این واجب کفایی بر ایم و این شبهه را از میان اصحاب برطرف کنم.
من در این کتاب تمامی روایات و سخنان پیرامون ایاتی که شان نزول انها مقام و منزلت حضرت علی و اهل بیت است را جمع اوری کردم و در ان به بررسی اسناد روایات نپرداخته ام تا فراوانی و تواتر روایات را به اثبات برسانم.
او با توجه به روات دسته اول روایات را با اسناد معتبر نقل میکند. یکی از منابع او تفسیر عیاشی ( در مورد شیعه شدن او هم شک وجود دارد) است که ظاهرا او تفسیر با سند عیاشی را داشته است و او حدودا سی روایت از این تفسیر نقل میکند.
کتابهای حاکم حسکانی بین علمای شیعه و سنی معتبر و دارای ارزش خاصی میباشد. واز علمای شیعه که از کتب او مطلب نقل کرده اند و در مصادر قرار داده اند میتوان به بحار الانوار و مجمع البیان طبرسی و معالم العلمای ابن شهر اشوب اشاره کرد.
برخی او را حنفی مذهب میدانند و برخی دیگر او را از علمای شیعه میدانند که تقیه میکرده است.