دانلود زیارت عاشورا با صدای حاج مهدی سماواتی
دانلود زیارت عاشورا با صدای حاج مهدی سماواتی
دانلود زیارت عاشورا با صدای حاج مهدی سماواتی، زیارت نامه عاشورا
دانلود زیارت عاشورا با صدای حاج مهدی سماواتی
دانلود زیارت عاشورا با صدای حاج مهدی سماواتی
زندگینامه امام جواد (ع)
امام نهم شیعیان حضرت جواد (ع ) در سال 195هجری در مدینه ولادت یافت . نام نامی اش محمد معروف به جواد و تقی است . القاب دیگری مانند : رضی و متقی نیز داشته ، ولی تقی از همه معروفتر می باشد . مادر گرامی اش سبیکه یا خیزران است که این دو نام در تاریخ زندگی آن حضرت ثبت است . امام محمد تقی (ع ) هنگام وفات پدر 8 ساله بود . پس از شهادت جانگداز حضرت رضا علیه السلام در اواخر ماه صفر سال 203ه مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأئمه (ع ) انتقال یافت . مأمون خلیفه عباسی که همچون سایر خلفای بنی عباس از پیشرفت معنوی و نفوذ باطنی امامان معصوم و گسترش فضایل آنها در بین مردم هراس داشت ، سعی کرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد . " از اینجا بود که مأمون نخستین کاری که کرد ، دختر خویش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد ، تا مراقبی دایمی و از درون خانه ، بر امام گمارده باشد . رنجهای دایمی که امام جواد (ع ) از ناحیه این مأمور خانگی برده است ، در تاریخ معروف است " . از روشهایی که مأمون در مورد حضرت رضا (ع ) به کار می بست ، تشکیل مجالس بحث و مناظره بود . مأمون و بعد معتصم عباسی می خواستند از این راه - به گمان باطل خود - امام (ع ) را در تنگنا قرار دهند . در مورد فرزندش حضرت جواد (ع ) نیز چنین روشی را به کار بستند . به خصوص که در آغاز امامت هنوز سنی از عمر امام جواد (ع ) نگذشته بود . مأمون نمی دانست که مقام ولایت و امامت که موهبتی است الهی ، بستگی به کمی و زیادی سالهای عمر ندارد . باری ، حضرت جواد (ع ) با عمر کوتاه خود که همچون نوگل بهاران زودگذر بود ، و در دوره ای که فرقه های مختلف اسلامی و غیر اسلامی در میدان رشد و نمو یافته بودند و دانشمندان بزرگی در این دوران ، زندگی می کردند و علوم و فنون سایر ملتها پیشرفت نموده و کتابهای زیادی به زبان عربی ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود ، با کمی سن وارد بحثهای علمی گردید و با سرمایه خدایی امامت که از سرچشمه ولایت مطلقه و الهام ربانی مایه گرفته بود ، احکام اسلامی را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعلیم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسیاری پاسخ گفت . برای نمونه ، یکی از مناظره های ( = احتجاجات ) حضرت امام محمد تقی (ع ) را در زیر نقل می کنیم : " عیاشی در تفسیر خود از ذرقان که همنشین و دوست احمد بن ابی دؤاد بود ، نقل می کند که ذرقان گفت : روزی دوستش ( ابن ابی دؤاد ) از دربار معتصم عباسی برگشت و بسیار گرفته و پریشان حال به نظر رسید . گفتم : چه شده است که امروز این چنین ناراحتی ؟ گفت : در حضور خلیفه و ابوجعفر فرزند علی بن موسی الرضا جریانی پیش آمد که مایه شرمساری و خواری ما گردید . گفتم : چگونه ؟ گفت : سارقی را به حضور خلیفه آورده بودند که سرقتش آشکار و دزد اقرار به دزدی کرده بود . خلیفه طریقه اجرای حد و قصاص را پرسید . عده ای از فقها حاضر بودند ، خلیفه دستور داد بقیه فقیهان را نیز حاضر کردند ، و محمد بن علی الرضا را هم خواست . خلیفه از ما پرسید : حد اسلامی چگونه باید جاری شود ؟ من گفتم : از مچ دست باید قطع گردد . خلیفه گفت : به چه دلیل ؟ گفتم : به دلیل آنکه دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است ، و در قرآن کریم در آیه تیمم آمده است : فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم . بسیاری از فقیهان حاضر در جلسه گفته مرا تصدیق کردند . یک دسته از علماء گفتند : باید دست را از مرفق برید . خلیفه پرسید : به چه دلیل ؟ گفتند : به دلیل آیه وضو که در قرآن کریم آمده است : ... و ایدیکم الی المرافق . و این آیه نشان می دهد که دست دزد را باید از مرفق برید . دسته دیگر گفتند : دست را از شانه باید برید چون دست شامل تمام این اجزاء می شود . و چون بحث و اختلاف پیش آمد ، خلیفه روی به حضرت ابوجعفر محمد بن علی کرد و گفت : یا اباجعفر ، شما در این مسأله چه می گویید ؟ آن حضرت فرمود : علمای شما در این باره سخن گفتند . من را از بیان مطلب معذور بدار . خلیفه گفت : به خدا سوگند که شما هم باید نظر خود را بیان کنید . حضرت جواد فرمود : اکنون که من را سوگند می دهی پاسخ آن را می گویم . این مطالبی که علمای اهل سنت درباره حد دزدی بیان کردند خطاست . حد صحیح اسلامی آن است که باید انگشتان دست را غیر از انگشت ابهام قطع کرد . خلیفه پرسید : چرا ؟ امام (ع ) فرمود : زیرا رسول الله (ص ) فرموده است سجود باید بر هفت عضو از بدن انجام شود : پیشانی ، دو کف دست ، دو سر زانو ، دو انگشت ابهام پا ، و اگر دست را از شانه یا مرفق یا مچ قطع کنند برای سجده حق تعالی محلی باقی نمی ماند ، و در قرآن کریم آمده است " و ان المساجد لله ... " سجده گاه ها از آن خداست ، پس کسی نباید آنها را ببرد . معتصم از این حکم الهی و منطقی بسیار مسرور شد ، و آن را تصدیق کرد و امر نمود انگشتان دزد را برابر حکم حضرت جواد (ع ) قطع کردند . ذرقان می گوید : ابن ابی دؤاد سخت پریشان شده بود ، که چرا نظر او در محضر خلیفه رد شده است . سه روز پس از این جریان نزد معتصم رفت و گفت : یا امیرالمؤمنین ، آمده ام تو را نصیحتی کنم و این نصحیت را به شکرانه محبتی که نسبت به ما داری می گویم . معتصم گفت : بگو . ابن ابی دؤاد گفت : وقتی مجلسی از فقها و علما تشکیل می دهی تا یک مسأله یا مسائلی را در آنجا مطرح کنی ، همه بزرگان کشوری و لشکری حاضر هستند ، حتی خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهایی که در حضور تو می شود هستند ، و چون می بینند که رأی علمای بزرگ تو در برابر رأی محمد بن علی الجواد ارزشی ندارد ، کم کم مردم به آن حضرت توجه می کنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل علی منتقل می گردد ، و پایه های قدرت و شوکت تو متزلزل می گردد . این بدگویی و اندرز غرض آلود در وجود معتصم کار کرد و از آن روز در صدد برآمد این مشعل نورانی و این سرچشمه دانش و فضیلت را خاموش سازد . این روش را - قبل از معتصم - مأمون نیز در مورد حضرت جوادالأئمه (ع ) به کار می برد ، چنانکه در آغاز امامت امام نهم ، مأمون دوباره دست به تشکیل مجالس مناظره زد و از جمله از یحیی بن اکثم که قاضی بزرگ دربار وی بود ، خواست تا از امام (ع ) پرسشهایی کند ، شاید بتواند از این راه به موقعیت امام (ع ) ضربتی وارد کند . اما نشد ، و اما از همه این مناظرات سربلند درآمد . روزی از آنجا که " یحیی بن اکثم " به اشاره مأمون می خواست پرسشهای خود را مطرح سازد مأمون نیز موافقت کرد ، و امام جواد (ع ) و همه بزرگان و دانشمندان را در مجلس حاضر کرد . مأمون نسبت به حضرت امام محمد تقی (ع ) احترام بسیار کرد و آنگاه از یحیی خواست آنچه می خواهد بپرسد . یحیی که پیرمردی سالمند بود ، پس از اجازه مأمون و حضرت جواد (ع ) گفت : اجازه می فرمایی مسأله ای از فقه بپرسم ؟ حضرت جواد فرمود : آنچه دلت می خواهد بپرس . یحیی بن اکثم پرسید : اگر کسی در حال احرام قتل صید کرد چه باید بکند ؟ حضرت جواد (ع ) فرمود : آیا قاتل صید محل بوده یا محرم ؟ عالم بوده یا جاهل ؟ به عمد صید کرده یا خطا ؟ محرم آزاد بوده یا بنده ؟ صغیر بوده یا کبیر ؟ اول قتل او بوده یا صیاد بوده و کارش صید بوده ؟ آیا حیوانی را که کشته است صید تمام بوده یا بچه صید ؟ آیا در این قتل پشیمان شده یا نه ؟ آیا این عمل در شب بوده یا روز ؟ احرام محرم برای عمره بوده یا احرام حج ؟ یحیی دچار حیرت عجیبی شد . نمی دانست چگونه جواب گوید . سر به زیر انداخت و عرق خجالت بر سر و رویش نشست . درباریان به یکدیگر نگاه می کردند . مأمون نیز که سخت آشفته حال شده بود در میان سکوتی که بر مجلس حکمفرما بود ، روی به بنی عباس و اطرافیان کرد و گفت : - دیدید و ابوجعفر محمد بن علی الرضا را شناختید ؟ سپس بحث را تغییر داد تا از حیرت حاضران بکاهد . باری ، موقعیت امام جواد (ع ) پس از این مناظرات بیشتر استوار شد . امام جواد (ع ) در مدت 17سال دوران امامت به نشر و تعلیم حقایق اسلام پرداخت ، و شاگردان و اصحاب برجسته ای داشت که : هر یک خود قله ای بودند از قله های فرهنگ و معارف اسلامی مانند : ابن ابی عمیر بغدادی ، ابوجعفر محمد بن سنان زاهری ، احمد بن ابی نصر بزنطی کوفی ، ابوتمام حبیب اوس طائی - شاعر شیعی مشهور - ابوالحسن علی بن مهزیار اهوازی و فضل بن شاذان نیشابوری که در قرن سوم هجری می زیسته اند . اینان نیز ( همچنانکه امام بزرگوارشان همیشه تحت نظر بود ) هر کدام به گونه ای مورد تعقیب و گرفتاری بودند . فضل بن شاذان را از نیشابور بیرون کردند . عبدالله بن طاهر چنین کرد و سپس کتب او را تفتیش کرد و چون مطالب آن کتابها را - درباره توحید و ... - به او گفتند قانع نشد و گفت می خواهم عقیده سیاسی او را نیز بدانم . ابوتمام شاعر نیز از این امر بی بهره نبود ، امیرانی که خود اهل شعر و ادب بودند حاضر نبودند شعر او را - که بهترین شاعر آن روزگار بود ، چنانکه در تاریخ ادبیات عرب و اسلام معروف است - بشنوند و نسخه از آن داشته باشند . اگر کسی شعر او را برای آنان ، بدون اطلاع قبلی ، می نوشت و آنان از شعر لذت می بردند و آن را می پسندیدند ، همین که آگاه می شدند که از ابوتمام است یعنی شاعر شیعی معتقد به امام جواد (ع ) و مروج آن مرام ، دستور می دادند که آن نوشته را پاره کنند . ابن ابی عمیر - عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ - نیز در زمان هارون و مأمون ، محنتهای بسیار دید ، او را سالها زندانی کردند ، تازیانه ها زدند . کتابهای او را که مأخذ عمده علم دین بود ، گرفتند و باعث تلف شدن آن شدند و ... بدین سان دستگاه جبار عباسی با هواخواهان علم و فضیلت رفتار می کرد و چه ظالمانه !
شهادت حضرت جواد (ع )
این نوگل باغ ولایت و عصمت گرچه کوتاه عمر بود ولی رنگ و بویش مشام جانها را بهره مند ساخت . آثار فکری و روایاتی که از آن حضرت نقل شده و مسائلی را که آن امام پاسخ گفته و کلماتی که از آن حضرت بر جای مانده ، تا ابد زینت بخش صفحات تاریخ اسلام است . دوران عمر آن امام بزرگوار 25سال و دوره امامتش 17سال بوده است . معتصم عباسی از حضرت جواد (ع ) دعوت کرد که از مدینه به بغداد بیاید . امام جواد در ماه محرم سال 220هجری به بغداد وارد شد . معتصم که عموی ام الفضل زوجه حضرت جواد بود ، با جعفر پسر مأمون و ام الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند . علت این امر - همچنان که اشاره کردیم - این اندیشه شوم بود که مبادا خلافت از بنی عباس به علویان منتقل شود . از این جهت ، درصدد تحریک ام الفضل برآمدند و به وی گفتند تو دختر و برادرزاده خلیفه هستی ، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمد بن علی الجواد ، مادر علی هادی فرزند خود را بر تو رجحان می نهد . این دو تن آن قدر وسوسه کردند تا ام الفضل - چنان که روش زنان نازاست - تحت تأثیر حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحریک و تلقین معتصم و جعفر برادرش ، تسلیم گردید . آنگاه این دو فرد جنایتکار سمی کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستاده تا سیاه روی دو جهان ، ام الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند . ام الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع ) گذاشت ، و از انگورها تعریف و توصیف کرد و حضرت جواد (ع ) را به خوردن انگور وادار و در این امر اصرار کرد . امام جواد (ع ) مقداری از آن انگور را تناول فرمود . چیزی نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شدیدی بر آن حضرت عارض گشت . ام الفضل سیه کار با دیدن آن حالت دردناک در شوهر جوان ، پشیمان و گریان شد ، اما پشیمانی سودی نداشت . حضرت جواد (ع ) فرمود : چرا گریه می کنی ؟ اکنون که مرا کشتی گریه تو سودی ندارد . بدان که خداوند متعال در این چند روزه دنیا تو را به دردی مبتلا کند و به روزگاری بیفتی که نتوانی از آن نجات بیابی . در مورد مسموم کردن حضرت جواد (ع ) قولهای دیگری هم نقل شده است .
زنان و فرزندان حضرت جواد (ع )
زن حضرت جواد (ع ) ام الفضل دختر مأمون بود . حضرت جواد (ع ) از ام الفضل فرزندی نداشت . حضرت امام محمد تقی زوجه دیگری مشهور به ام ولد و به نام سمانه مغربیه داشته است . فرزندان آن حضرت را 4 پسر و 4 دختر نوشته اند بدین شرح : 1 - حضرت ابوالحسن امام علی النقی ( هادی ) 2 - ابواحمد موسی مبرقع 3 - ابواحمد حسین 4 - ابوموسی عمران 5 - فاطمه 6 - خدیجه 7 - ام کلثوم 8 - حکیمه حضرت جواد (ع ) مانند جده اش فاطمه زهرا زندگانی کوتاه و عمری سراسر رنج و مظلومیت داشت . بدخواهان نگذاشتند این مشعل نورانی نورافشانی کند . امام نهم ما در آخر ماه ذیقعده سال 220ه . به سرای جاویدان شتافت . قبر مطهرش در کاظمیه یا کاظمین است ، عقب قبر منور جدش حضرت موسی بن جعفر (ع ) زیارتگاه شیعیان و دوستداران است .
حمله شجریان به اسلام در مصاحبه با VOA
جام نیوز: شجریان در مصاحبه با صدای آمریکا گفت: به طور کلی نظام و حکومت جمهوری اسلامی ایران هرگز با هنر کنار نمیآیند، هرگز و هرگز! همچنان که در طول 1400 سال با هنر کنار نیامدند و باز هم نخواهند آمد.
«بیژن فرهودی»، خبرنگار صدای آمریکا در تاریخ 30 مهر ماه (22 اکتبر) به سراغ «محمدرضا شجریان»، خواننده سنتی رفت.
فرهودی با ذکر این مقدمه که «گزارش بازرس ویژه سازمان ملل آقای «احمد شهید» در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران نشان میدهد که حکومت ایران در دو سال اخیر با هنرمندان چپ افتاده است»، نظر شجریان را در این باره جویا شد و شجریان پاسخ داد: «به طور کلی این نظام و این حکومت ذاتا میخواهد همه چیز در اختیارش باشد، این نظام میخواهد همه چیز را به طور صد درصد زیر سلطه خود داشته باشد و اگر یک بخشی از حکومت نخواهد که با آنها باشد همه آن بخش زیر سؤال میرود و میگویند که این مورد دارند و جلویش را میگیرند و اگر یک نفر پایش را از گلیم خود درازتر کند ـ از نظر آنها ـ مشکلات زیادی سر راهش قرار میدهند، اینها هرگز با هنر کنار نمیآیند، هرگز و هرگز !!! همچنان که در طول 1400 سال با هنر کنار نیامدن،. باز هم نخواهند آمد، موسیقی هم مانند خیلی از هنرها نمیتواند در خدمت اینها باشد.»
شجریان با این اظهارات نشان داد که ابراز نارضایتی او از نظام 33 ساله جمهوری اسلامی، بهانهای بیش نبوده و مشکل اصلی او با اساس اسلام به عنوان یک مکتب آسمانی است.
شجریان با تصریح به «کنار نیامدن 1400 ساله با هنر» انگشت اتهام را به سمت اسلام میگیرد و پرده از درونیات خود بر میدارد.
گویا اسلامستیزی، یک بیماری واگیردار در جبهه مخالفان جمهوری اسلامی ایران است که به محض خروج از کشور عود میکند!
از کفریات گنجی و حقیقتجو و شیرین عبادی و سروش و ... بگیرید تا این اواخر که افاضات محمدرضا شجریان هم به آنها اضافه شد.
دختر 4 ساله کر و لال کردستانی شفا یافت
در جریان سفر زیارتی کاروانهای زیارتی سپاه بیتالمقدس کردستان و اعزام خانوادههای کردستانی به مشهد مقدس، دختر بچه چهار ساله سریشآبادی که به صورت مادرزاد کر و لال بود، شفا پیدا کرد.به گزارش خبرگزاری فارس، اهالی شهر سریشآباد از توابع شهرستان قروه شامگاه شنبه با برگزاری مراسم شکرگزاری در خصوص شفای دختر چهار ساله در دهه کرامت امسال، ارادت خویش را به ساحت مقدس امام هشتم(ع) ابراز داشتند. در ابتدای این مراسم، مهدی ابراهیمی پدر این دختر چهارساله در سخنانی اظهار داشت: فاطمه ابراهیمی دختر شفا یافته از بدو تولد از نعمت شنیدن و سخن گفتن محروم بوده و در طول این چهار سال نیز علیرغم مراجعات بسیار به متخصصین امر موفقیتی حاصل نشد. وی افزود: طبق نظر متخصصین امور شنوایی و بر اساس آزمایشهای ادیولوژیستی، فاطمه کم شنوایی عمیق دو گوش داشت و برای دریافت فرکانسهای بالای یک کیلوهرتز نیز توصیه به کاشت حلزون شنوایی شده بود اما به فضل الهی و کرامات امام رضا(ع) دخترک چهارساله ما شفا یافته و هم اکنون هم میتواند بشنود و هم صحبت کند.مهدی ابراهیمی با تقدیر از خدمات ارزنده سپاه بیتالمقدس کردستان در راستای نشر آموزههای دینی و فراهم کردن سفرهای زیارتی به حرم مطهر ائمه اطهار(ع)، تصریح کرد: خدا را شاکرم که نهادی انقلابی و اسلامی همچون سپاه پاسداران زمینهساز زیارت خانواده اینجانب و فراهم کردن این زیارت شفا بخش بوده است و تا آخرین لحظات عمر خویش این حرکت فرهنگی و عقیدتی را از این نهاد انقلابی فراموش نخواهم کرد. مسئول نمایندگی ولیفقیه در دانشگاه علوم پزشکی کردستان نیز در این مراسم با اشاره به کرامات امام رضا(ع) و بزرگان دینی، اظهار داشت: اعتقاد به شفاعت ائمه اطهار(ع) و اولیاءالله از جمله عقاید راسخ همه مسلمانان از مذاهب مختلف اسلامی است و این مهم همواره در طول تاریخ پرافتخار اسلامی مردم ایران، نمودی عینی داشته است و برکات این فضل الهی را مردم مسلمان ایران از مذاهب مختلف اسلامی همواره درک کردهاند. حجتالاسلام شیرمحمدی افزود: وجود مرقد مطهرامام رضا(ع) در ایران اسلامی مایه مباهات و دلگرمی ایرانیان مسلمان در طول تاریخ بوده و مردم مسلمان کردستان نیز از مذاهب مختلف اسلامی با شوق و ارادتی ویژه به این امام همام و دیگر ائمه به زیارت آنان شتافتهاند.وی خاطرنشان کرد: اگر چه این حادثه مهم از لحاظ پزشکی غیرقابل باور است اما آموزههای دینی و اسلامی ما این مهم را مورد تأیید داشته و این شفای عاجل را از برکات وجود معصومین و پاکان و انسانهای کاملی همچون ائمه اطهار(ع) میداند.وی بر تأسی همیشگی اقشار مختلف مردم از آموزه های دینی، مکارم اخلاقی و سیره بزرگان دینی تأکید کرد و افزود: با اعتقاد و ایمانی راسخ میتوان در برابر ناملایمات و مشکلات روزانه سربلند بیرون آمد و در سالمسازی و تعالی روز افزون جامعه اسلامی نیز سهیم بود.در ادامه این مراسم شکرگزاری نیز مردم متدین و ولایتمدار سریشآباد به همراه خانواده فاطمه ابراهیمی دختر چهار ساله شفا یافته در مهدیه این شهر سجده شکر به جای آورده و از خداوند منان شفای عاجل را برای جمیع مسلمین خواستار شدند.
کنایه حاتمیکیا به فرهادی در نامهاش به میرکریمی
ابراهیم حاتمیکیا کارگردان سینما ایران درباره "یه حبه قند"، جدیدترین ساخته رضا میرکریمی یادداشتی منتشر کرد.
در متن یادداشت این کارگردان سینما آمده است:
"یا لطیف،
خیر ببینی آقا سیدرضای میرکریمی.
کامات شیرین. اگر این حَبّه قندت نبود، یادمان میرفت کجایی هستیم و با کامِ تلخ در صفِ سفارتِ خرسنشان ایستاده بودیم تا از سرزمین همیشه آفتابمان به جبرِ همکار تلخمزاج، همه مهر دروغ بر پیشانی، متقاضی پناه به سرزمین همیشه ابری بگیریم.
خیر ببینی برادر. تو با حَبّه قندی کام دودگرفتهمان را شستی و به یادمان آوردی که ایرانی هستیم. نامی داریم و نشانی. ادبی داریم و آدابی، که به وقت شادمانی بدانیم چه باید کنیم و به وقت عزا چه باید باشیم.
سیّد عزیز، متوقع نباش که با این حَبّه قندت قادر به شیرین کردن کامِ جفامسلکان باشی. این تلخی به بلندای نسلِ این نهضت همچنان ادامهدار است، ولی بدان، این بارانِ سیاهِ جفایِ غریبههایِ دوستنما، پایانی دارد. تو حوصله کن و مباد که شکایت به غریبه بری. تو شاگردِ مکتبِ فردوسی و حافظی که نه کوچیدند و نه شوقِ ترکِ سرزمین به فرزندانشان دادند. این عصر وارونگی پایانی دارد برادر!
برادرت ابراهیم حاتمیکیا، برگریزان یکهزار و سیصد و نود."
نمی گویم که در عالم ولی نیست ولی بالاتر از سید علی نیست
سروده احمد عزیزی شاعر همیشه ماندگار کرمانشاهی عزیز ودوست داشتنی .
کتاب شریف عیون أخبار الرضا شامل روایات زیبایی از امام هشتم شیعیان حضرت علی ابن موسی الرضا(علیهما السلام) است که خواندن این روایات شریفه در این روز و شبهای گرامی، شیرینی دو چندانی دارد.
به مناسبت سالروز ولادت با سعادت ولی نعمتمان حضرت ابالحسن امام رضا علیهماالسلام، صفحه پایگاه اطلاع رسانی رجانیوز را متبرک به بیانی نورانی از آن نور الهی میکنیم که به نقل از همین کتاب (ترجمه غفارى و مستفید، ج1 ص 444 باب 20)، شریف درباره صفت امام، امامت، فضل و رتبه امام است.
عبد العزیز بن مسلم گوید: در زمان علىّ بن موسى الرّضا علیهما السّلام در مرو بودیم، از آغاز ورود - روز جمعه- در مسجد جامع آن شهر گرد آمده بودیم و مردم در باره امامت و اختلافات زیاد مردم در آن مورد، بحث و گفتگو مىکردند، من نزد آقا و سرورم حضرت رضا- علیه السّلام- رفتم و گفتوگوهاى مردم را به عرض ایشان رساندم.
حضرت تبسّمى کرده فرمودند: اى عبد العزیز! مردم اطّلاعى ندارند، از دین خود به نیرنگ گمراه شدهاند، خداوند تبارک و تعالى پیامبر خود را قبض روح نکرد مگر بعد از اینکه دین را براى او کامل گردانید و قرآن را که بیان همه چیز در آن است، بر او نازل فرمود، حلال و حرام، حدود و احکام و جمیع نیازمندىها را به طور تمام و کمال در آن بیان فرمود و گفت: «ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ» (در کتاب هیچ چیز را فروگذار نکردیم- انعام: 38) و در حجّة الوداع که در آخر عمر حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله واقع شد این آیه را نازل فرمود: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً» (امروز دین شما را برایتان کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دین، براى شما پسندیدم- مائده: 3) و مسأله امامت، تمامکننده و کاملکننده دین است، و حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله قبل از وفات خود، دین را براى مردم توضیح داده، تبیین فرمود، و راه آن را براى آنان آشکار کرد، آنان را در مسیر حقّ قرار داد و علىّ علیه السّلام را بعنوان امام و راهنما برایشان تعیین فرمود، و تمام آنچه را که مردم به آن نیازمندند، بیان فرمود، هر کس گمان کند خداوند دین خود را کامل نکرده، در حقیقت کتاب خدا را ردّ کرده است، و هر کس کتاب خدا را ردّ کند کافر است، آیا مردم به قدر و ارزش امامت و موقعیّت آن در بین امّت آگاهند تا انتخابات آنان در آن مورد قابل قبول باشد؟!
امامت، جلیل القدرتر، عظیم الشّأنتر، والاتر، منیعتر و عمیقتر از آن است که مردم با عقول خود آن را درک کنند، یا با آرا و عقائد خویش آن را بفهمند یا بتوانند با انتخاب خود امامى برگزینند، امامت چیزى است که خداوند بعد از نبوّت و خلّت (مقام خلیل اللّهى) در مقام سوم، ابراهیم خلیل علیه السّلام را بدان اختصاص داده به آن فضیلت مشرّف فرمود، و نام او را بلند آوازه کرد، خداوند مىفرماید: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» (اى ابراهیم! تو را براى مردم، امام برگزیدم- بقره: 124) و ابراهیم علیه السّلام از خوشحالى گفت: «وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی» (آیا از فرزندان و نسل من هم امام برگزیدهاى؟ بقره: 124) خداوند فرمود: «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» (عهد من به ظالمین نمىرسد- بقره: 124) و این آیه امامت هر ظالمى را تا روز قیامت ابطال مىکند. و بدین ترتیب امامت در خواصّ و پاکان قرار گرفت.
سپس خداوند با قرار دادن امامت در خواصّ و پاکان از نسل او، وى را گرامى داشت و فرمود: «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ نافِلَةً وَ کُلًّا جَعَلْنا صالِحِینَ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِیتاءَ الزَّکاةِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ» (اسحق و نیز یعقوب را- اضافه بر خواستهاش- به او بخشیدیم، و همگى آنان را از صالحین قرار دادیم، آنان را امامانى قرار دادیم که به دستور ما هدایت مىکردند و انجام کارهاى نیک و اقامه نماز و پرداخت زکات را به آنان وحى کرده دستور دادیم، و ما را عبادت مىکردند- انبیاء: 73/ 74). و امامت به همین ترتیب در نسل او باقى بود و یکى بعد از دیگرى نسل به نسل آن را به ارث مىبردند تا اینکه پیامبر اسلام صلى اللَّه علیه و آله وارث آن گردید.
خداوند مىفرماید: «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ» (سزاوارترین و شایستهترین مردم در انتساب به ابراهیم کسانى هستند که او را پیروى نمودند و این پیامبر و نیز کسانى که ایمان آوردند. و خداوند ولیّ مؤمنین است- آل عمران: 67) و این امامت خاصّ حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله بود که به امر خدا- به همان گونه که خداوند واجب فرموده بود- بعهده علىّ علیه السّلام قرار داد و سپس در آن دسته از نسل حضرت علىّ علیهم السّلام که برگزیده بودند، و خداوند علم و ایمان به ایشان داده، قرار گرفت.
خداوند مىفرماید: «وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ إِلى یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ» (کسانى که علم و ایمان به ایشان داده شده بود، [خطاب به مجرمینى که بعد از قیام قیامت مىگفتند: بیش از اندک زمانى، در قبر نماندهاید] گفتند: شما در کتاب و علم خدا، تا روز قیامت در قبر ماندهاید و امروز همان روز قیامت است- روم: 56) پس این امامت در اولاد على علیه السّلام تا روز قیامت خواهد بود، زیرا پیامبرى بعد از محمّد صلى اللَّه علیه و آله نخواهد آمد. حال، چگونه این جاهلان مىخواهند انتخاب کنند؟ امامت مقام انبیا، و ارث اوصیا است، امامت نمایندگى خداوند- عزّ و جلّ- و جانشینى پیامبر، و مقام امیر المؤمنین و میراث حسن و حسین علیهما السّلام است.
امامت زمام دین و باعث نظم مسلمین و صلاح دنیا و عزّت مؤمنین است. امامت پایه بالنده اسلام و شاخه و نتیجه والاى آن است، توسّط امام است که نماز و زکات و روزه و حجّ و جهاد به کمال خود مىرسد، و فىء و صدقات وفور مىیابد، و حدود و احکام جارى مىشود، و مرزها حفظ و حراست مىشود، امام حلال خدا را حلال، و حرام خدا را حرام میکند، و حدود او را جارى مىنماید و از دین خدا دفاع کرده، با حکمت و موعظه نیکو و دلیل قاطع، مردم را به راه پروردگارش فرا مىخواند، امام همچون خورشید درخشان جهان است، خورشیدى که دور از دسترس دستها و چشمها در افق قرار دارد، امام، ماه نورانى، چراغ درخشان، نور ساطع و ستاره راهنما در دل تاریکىها و صحراهاى خشک و بىآب و علف و موجهاى وحشتناک دریاها است.
امام همچون آب گوارا بر تشنگان است، راهنماى هدایت و منجى از هلاکت است. امام همچون آتشى است در بلندىهاى بیابانها، کسى که از سرما به آن آتش پناه برد، او را گرم مىکند، و در مهلکهها راهنمایى مىکند، هر کس از او دست بکشد، هلاک خواهد شد.
امام ابر پر باران و باران پر برکت است، خورشید درخشان و زمین گسترده است، او چشمه جوشان و باغ و برکه است.
امام امینى است همراه، پدرى است مهربان، او برادر تنى است، در مصائب پناه بندگان است.
امام امین خدا در زمین و حجّت او بر بندگان است، او خلیفه خدا در کشور اوست، امام دعوتکننده مردم بسوى خدا و مدافع حرمتهاى الهى است.
امام از گناهان پاک است و از عیوب مبرّى، علم به او اختصاص دارد، حلیم و بردبار است، مایه نظم دین و عزت مسلمین است، باعث خشم منافقین و هلاکت کافرین است.
امام در دوران خود نظیر ندارد، کسى به او نزدیک نیست، هیچ دانشمندى با او همتراز نیست، بدل ندارد، مثل و مانند ندارد، بدون اینکه به دنبال فضیلت باشد و یا خود فضیلت بهدست آورده باشد، فضیلت به او اختصاص یافته است و خداوند بخشاینده با فضیلت، فضل را به او اختصاص داده است.
پس کیست که بتواند امام را بشناسد یا او را انتخاب کند؟! نه، هرگز، هرگز، در وصف شأنى از شئون او و فضیلتى از فضائل او عقول به گمراهى افتاده و حیران و سرگردان مانده است، و دیدگان درمانده و ناتوان گشته و بزرگان احساس کوچکى مىکنند، و حکما حیرانند، عقل عقلا کوتاه است، خطبا از خطابه باز ماندهاند و عقلا و دانایان از درکش عاجز شدهاند، و شعرا از شعر گفتن ناتوان گشتهاند و ادبا عاجز شدهاند و بلغا خسته و ناتوان شدهاند و همگى به عجز و ناتوانى (خود) معترفند، چگونه مىتوان او را وصف کرده و کنه او را بیان نمود، یا چیزى از کار او را فهمید یا کسى را یافت که جاى او را بگیرد؟. نه، چگونه ممکن است؟ و حال آنکه نسبت او و وصفکنندگانش همچون ستارهها و دست مردم است؟
پس انتخاب مردم کجا و این مقام کجا؟ عقول کجا و درک این منزلت کجا؟ اصلاً کجا مىتوان چنین شخصى یافت؟ گمان بردهاند که مىتوان او را در غیر آل پیامبر صلى اللَّه علیه و آله یافت، به خدا قسم نفسشان به آنان دروغ گفته و اباطیل آنان را به آرزو انداخته است و در نتیجه به پرتگاهى بلند و مشکل و لغزنده پا گذاردهاند که پاهایشان از آن خواهد لرزید به پایین خواهند افتاد، با عقولى سرگردان، ناقص و بایر و عقایدى گمراهکننده در صدد نصب امام بر آمدهاند که جز دورى از مقصد نتیجهاى نخواهند گرفت، خدا آنان را بکشد! به کجا برده شدهاند!؟ در صدد کارى بس مشکل برآمده و خلاف حق سخن گفتهاند و به گمراهى عمیقى دچار گشته و در سرگردانى افتادهاند، زیرا با آگاهى امام را ترک کردهاند، و شیطان اعمالشان را در نظرشان زینت بخشید و آنان را از راه حق بازداشت، حال آنکه بینا و بصیر بودند.
آنان انتخاب خدا و رسولش را کنار گذارده، انتخاب خود را در نظر گرفتند، در حالى که قرآن با صدایى بلند به آنان خطاب مىکند: «وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ» (و پروردگار تو آنچه را بخواهد مىآفریند و بر مىگزیند، آنان حق انتخاب ندارند و خداوند از شرک آنها، منزه و برتر است- قصص: 68) و نیز مىفرماید: «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ» (آنگاه که خدا و رسولش به کارى دستور دادند، هیچ مرد و زن مؤمنى از پیش خود حق انتخاب نخواهد داشت- احزاب: 36) و نیز مىفرماید: «ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ* أَمْ لَکُمْ کِتابٌ فِیهِ تَدْرُسُونَ* إِنَّ لَکُمْ فِیهِ لَما تَخَیَّرُونَ* أَمْ لَکُمْ أَیْمانٌ عَلَیْنا بالِغَةٌ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ إِنَّ لَکُمْ لَما تَحْکُمُونَ* سَلْهُمْ أَیُّهُمْ بِذلِکَ زَعِیمٌ* أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ فَلْیَأْتُوا بِشُرَکائِهِمْ إِنْ کانُوا صادِقِینَ» (شما را چه مىشود؟ چگونه حکم مىکنید؟ آیا کتابى آسمانى دارید که در آن چنین مىخوانید که آنچه خود بخواهید دارا خواهید بود؟ یا عهد و پیمانى- پایدار تا قیامت- مبنى بر اینکه هر آنچه حکم مىکنید، خواهید داشت، از ما گرفتهاید؟ از آنان بپرس کدامیک از آنان چنین چیزى را ضمانت مىکنند آیا شریکانى دارند؟ اگر راست مىگویند شرکاى خود را بیاورند- قلم: 41- 36) و نیز خداوند مىفرماید: «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها» (آیا در قرآن تدبّر نمىکنند یا بر دلها قفل زده شده است؟- محمّد: 24) یا خداوند بر دل آنان مهر زده و دیگر نمىفهمند، یا «مىگویند شنیدیم و حال آنکه نمىشنوند، بدترین جنبندگان از نظر خداوند، کر و لالهایى هستند که نمىاندیشند، و اگر خدا خیرى در آنان سراغ داشت آنان را شنوا مىکرد و اگر آنان را شنوا مىکرد، پشت کرده اعراض مىنمودند» و «گویند: مىشنویم و نافرمانى مىکنیم» بلکه آن «فضل خداوند است که به هر که بخواهد عطا مىفرماید و خداوند داراى فضلى بزرگ است».
پس چگونه میخواهند امام را برگزینند و حال آنکه امام عالمى است که جهل در او راه ندارد، و فرمانروایى است که سختى نمىدهد، معدن قداست و پاکیزگى و عبادت و علم و بندگى است، دعاى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فقطّ در حقّ او بوده است. (مثل: اللّهم وال من والاه (و یا) اللّهمّ اذهب عنهم الرّجس - و غیره) و یا پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فقطّ او را به امامت فرا خوانده است، وى از نسل حضرت صدّیقه طاهره است و هیچ عیبى در نسب او نیست، هیچ شریفى همتراز او نیست، نسب او از قریش است، و در بین قریش، از بنى هاشم است، که از بقیّه قریش شرافت بیشترى دارند، و در آن میان، از عترت، یعنى از آل و نزدیکان حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله است، امام از نظر خداوند مرضى و پسندیده است.
شریفترین اشراف است، او از نسل عبد مناف است، علم او دائما رو به افزونى است، حلم و بردبارى او کامل و تمام عیار است، بر امر امامت توانا و قدرتمند است، به نحوه اداره امور امّت عالم و آگاه است، اطاعتش واجب است، به فرمان خداوند به امر امامت قیام کرده، (یا مجرى اوامر و فرامین الهى است)، خیر خواه بندگان خدا و حافظ دین اوست، خداوند انبیاء و أئمّه- صلوات اللَّه علیهم- را توفیق مىدهد و از علم و حکمت مخزون خود علومى به آنان مىدهد که به دیگران نداده و لذا علم آنان از تمامى علوم اهل زمان برتر و بالاتر است، خداوند مىفرماید: «أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدى فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ» (آیا آنکه خود، هدایتکننده مردم به سوى حقّ است شایستهتر است که از او تبعیّت کنند یا آنکه تا راهنمایىاش نکنند هدایت نمىیابد، چه مىشود شما را؟ چگونه حکم مىکنید؟- یونس: 35) و نیز مىفرماید: «وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً» (هر آن کس را که حکمت دهند، خیر کثیرى بدست آورده است- بقره: 269) و در مورد طالوت فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ» (خداوند او را بر شما برگزید و به علاوه، به او افزونى در علم و قدرت جسمانى اعطاء فرمود، و خداوند پادشاهى خود را به هر کس بخواهد عطا مىکند، و خداوند غنى، توانمند و داناست- بقره: 247)
و نیز به پیامبرش مىفرماید: «وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً» (فضل خدا بر تو عظیم است- نساء: 113) و نیز در مورد ائمّه از اهل بیت خاندان و نسلش مىفرماید: «أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً* فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ کَفى بِجَهَنَّمَ سَعِیراً» (آیا به مردم- بخاطر فضلى که خداوند به آنان داده است- حسد مىورزند؟ ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و به آنان پادشاهى بزرگى عطا نمودیم، پس بعضى از آنان ایمان آوردند و گروهى از آن اعراض کردند و آتش جهنّم (براى آنان) کافى است- نساء: 55- 54).
و هر گاه خداوند، بندهاى را براى اداره امور بندگانش برگزیند، به او شرح صدر و آمادگى کامل این کار را عنایت مىفرماید، و در قلبش چشمههاى جوشان حکمت قرار مىدهد، و علم را کاملا به او الهام مىفرماید، و بعد از آن از هیچ پاسخى در نمىماند و از رفتار و گفتار صحیح دور و منحرف نمىشود. او معصوم است و مؤیّد، خداوند او را توفیق مىدهد و در راستى و درستى پا برجا و محکم نگه مىدارد. از خطاى لغزش و سقوط در امان است، خداوند فقط او را این گونه قرار داده است تا حجّت خدا باشد بر بندگانش و گواه او باشد بر خلقش، و این فضل خداست که به هر کس بخواهد مىدهد، و خداوند داراى فضلى بزرگ است، حال آیا بر چنین چیزى توانایى و دسترسى دارند تا بتوانند او را برگزینند؟ یا فرد منتخب آنان چنین اوصافى دارد تا او را بر دیگران مقدّم بدارند؟ قسم به خانه خدا که از حقّ تجاوز کردهاند، و کتاب خدا را به پشت سر انداختهاند، گویا هیچ نمىدانند! در کتاب خدا، شفاء و هدایت است و آنها آن را کنار گذارده و از هواى نفس خود پیروى کردهاند، و لذا خداوند آنان را نکوهش فرموده و مورد نفرت و غضب نموده و هلاک کرده، مىفرماید:
چه کسى گمراهتر از آنکه بىراهنماى الهى خودسرانه عمل کند و خدا ستمکاران را راه ننماید و فرموده «فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ» (هلاکت باد بر آنان و خداوند کارهایشان را در بیراهه و گمراهى قرار داد- محمّد: 8) و نیز فرموده است:
«کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ»
(بزرگ نفرت و دشمنى است نزد خدا و نزد مؤمنین، این گونه خداوند بر هر قلب انسانهاى متکبر و جبار مهر مىنهد- مؤمن: 35). و این حدیث را محمّد بن محمّد بن عصام کلینىّ و علىّ بن محمّد بن- عمران دقّاق و علىّ بن عبد اللَّه ورّاق و حسن بن احمد مؤدّب و حسین بن ابراهیم ابن احمد بن هشام مؤدّب- رضى اللَّه عنهم- برایم نقل کرده و گفتهاند: محمّد ابن یعقوب کلینىّ این حدیث را از ابو محمّد قاسم بن العلاء و او از قاسم بن- مسلم و او از برادرش عبد العزیز بن مسلم از حضرت رضا علیه السّلام برایشان نقل کرده است.